• صفحه اصلی
  • مرور
    • شماره جاری
    • بر اساس شماره‌های مجله
    • بر اساس نویسندگان
    • بر اساس موضوعات
    • نمایه نویسندگان
    • نمایه کلیدواژگان
  • ارسال مقاله
  • اطلاعات مجله
    • درباره مجله
    • اعضای هیات تحریریه
    • پایگاه‌های نمایه کننده
    • پیوندهای مفید
    • پرسش‌های متداول
    • فرایند پذیرش مقالات
    • اخبار و اعلانات
  • راهنمای نویسندگان
  • تماس با ما
 
  • ورود به سامانه
  • ثبت نام
صفحه اصلی مشخصات مقاله
  • ذخیره رکوردها
  • |
  • نسخه قابل چاپ
  • |
  • توصیه به دوستان
  • |
  • استخراج به
    RIS
مقالات آماده انتشار
شماره جاری
شماره‌های پیشین مجله
دوره اول (1391)
دوره دوم (1392)
دوره سوم (1393)
دوره چهارم (1394)
دوره پنجم (1395)
دوره ششم (1396)
دوره هفتم (1397)

ریشه‏ هاى اعتقادى تکفیر‏نوین در تاریخ اسلام‏

مقاله 1، دوره سوم، شماره هشتم(ویژه تکفیر)، پاییز 1393، صفحه 8-22 XML اصل مقاله (1738 K)
نوع مقاله: سال سوم -شماره هشتم - پاییز 1393
نویسندگان
1محمدرضا حق‏شناس ؛ 2جعفر سالمى
1دانشجوى دکترى فقه و حقوق جزا، دانشگاه شهید مطهرى
2دانشجوى دکترى دین‏پژوهى، دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
چکیده
تکفیر، کسى را متهم به کفر نمودن و برخوردهایى همچون کشتار انجام دادن است. این رفتار در ادله شرعى مذموم بوده و در سیره پیامبر(ص) از آن اجتناب مى‏شده است. متأسفانه پس از رحلت پیامبر(ص)، تکفیر سایر مسلمانان به‏دلیل اختلاف نظر در فروع اعتقادى یا فقهى، رواج یافت که خوارج با کافر دانستن هر مرتکب گناه کبیره و کشتار دیگران از طریق تکفیر، مصداق بارز آن است. در قرون بعدى ابن‏تیمیه اندیشه تکفیرگرایانه را دنبال و بر شرک آلود بودن بسیارى از عقاید و اعمال و لزوم برخورد عملى تأکید نمود. محمد بن عبدالوهاب اصلى‏ترین تکفیرگراى دوره معاصر است که هر مسلمانى غیر از وهابیون را کافر خوانده و سابقه رفتارهاى خشنى نسبت به تکفیر شدگان در کارنامه خود دارد. امروزه نیز گروه‏هاى افراطى از عقاید همین افراد پیروى نموده و مسلمانان را تکفیر مى‏
کلیدواژگان
تکفیر؛ خوارج؛ افراطی و ابن تیمیه
اصل مقاله
مقدمه‏ اندیشه تکفیرى سال‏ها است بلاى جان مسلمانان جهان به‏ویژه منطقه خاورمیانه گردیده است که توحش گروه داعش آشکارا عمق این فاجعه را فریاد مى‏زند. اگرچه گروه‏هاى تکفیرى نوین به خود زحمت بحث‏هاى اعتقادى و علمى را نمى‏دهند و فقط با زبان سلاح و خون آشنا هستند، اما براى درک پیشینه این تفکر مى‏توان رگه‏هایى از این نوع دیدگاه‏ها را در تاریخ جستجو و تعقیب نمود. معناشناسى تکفیر تکفیر در اصل به‏معناى پوشیدن و پوشاندن است، ولى در عربى و فارسى به معانى گوناگونى به کار رفته است (فیومى، بى‏تا، ذیل «کفر»)، ازجمله پاک کردن گناهان (ابن‏ابى الحدید، 1404ق، ج‏13، ص‏132)، پرداختن کفاره سوگند و مانند آن (حر عاملى، 1409ق، ج‏12، ص‏290) و نیز کافر خواندن و نسبت کفر به کسى دادن (معلوف، 1996م، ذیل «کفر»؛ عبدالمنعم، 1999م، ذیل «تکفیر»). نظر فقها درباره تکفیر با نگاهى به تاریخ اسلام درمى یابیم که از دیرباز آتش تکفیر دامن مسلمانان را فراگرفته است. نمونه بارز آن وضعیت شیعه در دوران معاصر است، به‏گونه‏اى‏که براى جریانات تکفیرى عنوان شیعه بودن به تنهایى مجوز تکفیر و در نهایت قتل افراد محسوب مى‏شود، در حالى که در قرآن و سنت، ملاک محقونیت دم و تحقق اسلام، اقرار به توحید و پذیرش رسالت پیامبر اکرم(ص) مى‏باشد. قرآن کریم مسلمانان را از کافر انگاشتن هر که اظهار اسلام نماید، برحذر داشته است و در این‏رابطه مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»(نساء، 94)؛ «اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید! هنگامى که در راه خدا بیرون مى‏روید، بررسى کنید و به کسى‏که براى شما تظاهر به اسلام مى‏نماید، نگویید که تو مؤمن نیستى». هم‏چنین پیامبر اکرم(ص) به صراحت از تکفیر نهى کرده است. چنان‏چه روایت شده است: «لما توفى رسول الله صلى الله علیه {و آله‏} و سلم، واستُخلف أبوبکر بعده، وکفر من کفر من العرب، قال عمر بن الخطاب لأبى بکر: کیف تقاتل الناسَ وقد قال رسول الله صلى الله علیه {و آله‏} و سلم: أُمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا إله إلا الله، فمن قال لا إله إلا الله فقد عصم منى مالَه و نفسه إلا بحقه و حسابهم على الله تعالى» (ابوداود، 1426ق، ج‏2، ص‏93). فقهاى عامه و امامیه با استناد به احادیث، نسبت دادن بى‏دلیل کفر به مسلمان را مستوجب تعزیر دانسته‏اند (شهید ثانى، 1403ق، ج‏9، ص‏175؛ الموسوعة الفقهیة، 1408ق، ج‏13، ص‏228؛ جزیرى، 1410ق، ج‏5، صص‏194و195). به‏عنوان مثال مى‏توان به حدیث امام صادق(ع) اشاره نمود که فرمود «إن اللعنة إذا خرجت من صاحبهاترددت بینه و بین الذى یلعن، فان وجدت مساغاً و إلا عادت إلى صاحبها وکان أحق بها، فاحذروا أن تلعنوا مؤمنا فیحل بکم» (مجلسى، 1410ق، ج‏69، صص‏208و209). ناصر البانى محدث و ناقد مشهور اهل‏سنت، کتابى با عنوان «فتنة التکفیر» منتشر کرد. چاپ این کتاب با تقریظ بن‏باز و عثیمین، دو مفتى دیار حجاز همراه گردید. ناصر البانى، در نقد گروه شکرى مى‏نویسد: «تکفیر عاصیان، راه خوارج در گذشته بود و روش کسانى‏که به راه آن‏ها مى‏روند و برخى گروه‏ها امروز از آنان پیروى مى‏کنند که ازجمله آن‏ها، گروه «تکفیر و هجرت» است که نمونه‏اى از خوارج در عصر جدیدند. آن‏ها حاکمان، اشخاص و جامعه‏هاى اسلامى را تکفیر کردند» (البانى، 1418ق). احترام به اهل قبله و حفظ خون و مال آنان در روایات و کتاب‏هاى فقهى به تصریح ذکر شده است. شیخ محمد عبده، مفتى کشور مصر و شارح نهج البلاغه در تعریف اهل قبله مى‏نویسد: «اهل القبله من یعتقد بالله و صدق ما جاء به محمد(ص) و یصلى معنا الى قبلة واحدة» (عبده، بى‏تا، ج‏2، ص‏87). در صحیح بخارى نیز آمده است: «من شهد أن لا اله الا الله و استقبل قبلتنا و صلى صلاتنا و اکل ذبیحتنا فذلک المسلم، له ما للمسلم و علیه ما على المسلم» (ابن‏حجر، 1407ق، ج‏1، ص‏545). در جریان جنگ جمل از حضرت على(ع) سؤال شد، آیا مخالفان شما کافر هستند؟ پاسخ فرمود: «آنان به احکام و نعمت‏ها کفر ورزیدند، ولى کفرى که بسان کفر مشرکان نیست، مشرکانى که نبوت را منکر هستند و اقرار به اسلام ندارند و اگر آنان چنین بودند و کافر مى‏شدند، براى ما ازدواج با آنان حلال نبود و نه ذبح‏هاى آن‏ها و نه آنچه به‏جاى گذاشته‏اند، براى ما حلال بود» (مغربى، 1385ق، ج‏1، ص 388). امام خمینى(ره) در مورد مفهوم اسلام مى‏گوید: «اسلام عبارت است از شهادتین و به آن خون حفظ مى‏شود و احکام اجرا مى‏گردد. اگرچه ثواب براساس ایمان است... و به تحقیق آنچه در ماهیت اسلام وجود دارد، چیزى جز گواهى به وحدانیت و رسالت و اعتقاد به معاد نیست. بدون اشکال در دو مورد اول و احتمال اعتبار اخیر (قیامت) و گرچه به اجمال و در ماهیت اسلام چیز دیگرى معتبر نیست. در آن اعتقاد به ولایت و غیر آن، مساوى است. پس امامت از اصول مذهب است، نه از اصول دین» (خمینى، 1421ق، ج‏3، ص‏437). فتواى بیشتر علماى اهل‏سنت هم عدم تکفیر مسلمانان است. صاحب مواقف، عبدالرحمن ایجى، درباره تکفیر اهل قبله مى‏نویسد: «جمهور المتکلمین و الفقهاء على انه لایکفر أحد من أهل القبله» (ایجى، 1325ش، ج‏8، ص‏339). ابن‏عمر از رسول خدا(ص) نقل مى‏کند که فرمود: «کفوا عن اهل لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب من أکفر أهل لا اله الاّ الله فهو الى الکفر أقرب» (هیثمى، 1408ق، ج‏1، ص‏106). غزالى در پرهیز از تکفیر، سخن درخور توجهى دارد. وى مى‏نویسد: «و آنچه شایسته است... پرهیز از تکفیر است، تا زمانى که براى آن‏راهى باشد؛ زیرا مباح دانستن خون‏ها و اموال کسانى‏که به‏سوى قبله نماز مى‏گزارند و به روشنى شهادتین مى‏گویند، خطا است. اشتباه در رها کردن 1000 کافر براى ادامه زندگى آسان‏تر است از خطا در ریختن خون مسلمان با نیشتر حجامت و حال آن‏که پیامبر فرمود: فرمان داده شدم که با مردم بجنگم تا لا اله الا الله محمد رسول الله بگویند. پس هرگاه آن‏را گفتند از جهت خون‏ها و اموالشان محفوظ هستند، مگر به حق» (غزالى، 1386ش، ص‏223). پیشینه تکفیر در صدر اسلام‏ پیشینه تکفیر در جهان اسلام، به صدر اسلام بازمى گردد. برخى حوادث مهم تاریخ اسلام به‏سبب تکفیر روى داده، همچنان که برخى رخدادهاى سیاسى و اجتماعى زمینه تکفیر را فراهم آورده است. ازجمله رویدادهاى مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم، جنگ‏هاى «ردّه» در زمان ابوبکر بود که در این جنگ‏ها دستگاه خلافت معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند (ابن‏اعثم، 1991م، ج‏1، ص‏15؛ سیوطى، 1974م، ج‏1، صص‏71‏69). واقعه مهم تاریخى دیگر درباره تکفیر، غائله خوارج است. بسیارى از فرقه‏هاى خوارج کسى را که مرتکب یکى از گناهان کبیره مى‏شد، تکفیر مى‏کردند (شهرستانى، 1967م، ج‏1، ص‏128). در مقابل، بعضى از مسلمانان، ازجمله برخى مذاهب اهل‏سنت، خوارج را تکفیر مى‏کردند (شوشترى، 1367ش، ج‏1، ص‏221). حتى برخى از خلفا و اصحاب از تکفیر به دور نمانده‏اند. به‏عنوان نمونه از زید بن ارقم سؤال شد، به چه سبب عثمان بن عفان (خلیفه سوم) را تکفیر نموده‏اید؟ و او پاسخ داد: «بثلاث: جعل المال دولة بین الأغنیاء و جعل المهاجرین من أصحاب رسول الله صلى الله علیه {و آله‏} و سلم بمنزلة من حارب الله و رسوله و عمل بغیر کتاب الله» (ابن‏ابى الحدید، 1404ق، ج‏3، ص‏51). هم‏چنین مى‏توان از تکفیر امیرالمؤمنین على(ع) توسط خوارج و نواصب نام برد (نهج البلاغه، 1379ش، ص‏241). بنیادهاى تکفیر براى بازیافتن سرنخ تکفیر نوین و بنیان‏هاى فکرى، اعتقادى، سیاسى و اجتماعى آن، باید به شخصیت‏ها و مذاهبى که ریشه و آبشخور تکفیر نوین هستند، پرداخت که از کوزه همان‏تراود که در اوست. براى این منظور به بررسى و شناخت سه تفکر اصلى مى‏پردازیم: خوارج، ابن‏تیمیه و وهابیت. 1) خوارج‏ خوارج از گروه‏هاى تندرو بودند و ویژگى مهم ایشان که مرتبط با موضوع این تحقیق مى‏باشد، تکفیر است. پیدایش گروه خوارج، به جریان جنگ صفین برمى گردد. در بحبوحه جنگ، معاویه که در آستانه شکست قطعى قرار گرفته بود، با مشورت عمرو بن عاص نیرنگ عجیبى زد و دستور داد قرآن‏را بر نیزه کردند و ندا دادند که میان ما و شما قرآن داورى کند. این نیرنگ در گروه‏هایى از سپاه امیرمؤمنان على(ع) کارگر افتاد و آن‏ها خواستار توقف جنگ شدند و امیرمؤمنان(ع) را برخلاف میل، به پذیرش صلح و حکمیت وادار کردند. وقتى امام به ناچار آن‏را پذیرفت، آن‏ها از نظر خود برگشتند و قبول حکمیت را گناهى بزرگ دانستند و به امام فشار آوردند که قرارداد خود را لغو کند و از گناهش توبه کند، همان‏گونه که آن‏ها خود توبه کردند و شعار «لا حکم الا لله» سردادند، ولى امام از این کار خوددارى نمود و خوارج دست به شورش زدند (ابن‏مزاحم، 1382ق، ص‏315). یکى از مسائل مهم اعتقادى که هم‏زمان با پیدایش گروه خوارج، در جامعه مسلمانان مطرح شد و باعث درگیرى‏ها و کشمکش‏هاى فکرى فراوانى گردید، این مسأله بود که آیا اسلام و ایمان تنها یک امر اعتقادى است و یا عمل کردن هم جزء آن است و بدون عمل، اسلام و ایمان تحقق نمى‏یابد؟ خوارج معتقد بودند مسلمانى که گناه کبیره از او سر مى‏زند، از اسلام خارج شده و کافر است، مگر این‏که توبه کند؛ زیرا به باور آن‏ها میان ایمان و کفر واسطه‏اى نیست و عمل هم جزء ایمان است. بنابراین، گناه ایمان را از میان مى‏برد و شخص کافر مى‏شود. عجیب‏تر این‏که خوارج معتقد بودند تمام گناهان، کبیره است و چیزى به نام گناه صغیره نداریم (قاضى عبدالجبار، 1965م، ص‏632). عقیده افراطى خوارج در مورد مرتکبان کبائر و تکفیر مسلمانان، آثار ویرانگرى در جامعه اسلامى به بار آورد و سبب شد که آن‏ها با بهانه‏هاى واهى خون مسلمانان را بریزند. آن‏ها که خود را نمایندگان اسلام مى‏دانستند، هر مسلمانى را که با آن‏ها هم عقیده نبود، تکفیر مى‏کردند و خون او را مى‏ریختند. یک نمونه آن داستان عبدالله بن خباب صحابى پیامبر بود که وقتى با خوارج روبه‏رو شد، به جرم این‏که گفت على بن ابى ‏طالب به دین خدا از شما آگاه‏تر است، او و زن حامله‏اش را کشتند (طبرى، 1408ق، ج‏4، ص‏60). هم‏چنین آن‏ها در راه نهروان، به دو نفر برخوردند که یک نفرشان مسلمان بود و دیگرى نصرانى، آن مسلمان را که با عقیده آن‏ها موافق نبود، کشتند، ولى نصرانى را رها کرده و از او خواستند که شرایط ذمّه را رعایت کند (ابن‏عبدربه، 1407ق، ج‏2، ص‏234). خوارج حتى به تکفیر مسلمانان غیر خود کفایت نمى‏کردند، بلکه با آن‏ها رفتارى مانند رفتار پیامبر با کفار جزیرة العرب داشتند که یا باید عقیده آن‏ها را بپذیرند و یا کشته شوند (همان، ج‏1، ص‏264). این آغاز تکفیر عملى و کشتار گسترده مسلمانان به جرم اختلاف عقیده بود. 2) ابن‏تیمیه‏ ابن‏تیمیه از علماى حنبلى، در 10 ربیع الاول سال 661ق در خانه و دودمانى از مشایخ حنبلى در شهر حران از بلاد شام، متولد گشت (کتبى، بى‏تا، ص‏74). علماى عامه در مورد ابن‏تیمیه نظرات متفاوتى را اعلام داشته‏اند. هرچند بسیارى از آن‏ها موضع‏گیرى مثبت و خوش بینانه‏اى نسبت به وى ابراز نداشته‏اند، اما برخى نیز همچون شاگردش ابن‏قیم وى را مدح کرده و حتى در حمایت و جانب‏دارى از او، کتاب‏هایى به رشته تحریر درآورده‏اند. ازجمله مى‏توان به کتاب‏هاى «قصیده نونیه» ابن‏قیم و «العقود الدریه فى مناقب ابن‏تیمیه» ابن‏عبدالهادى اشاره کرد. بسیارى از علما اعتراض‏هاى جدى به وى داشته و افکار و روش‏هاى ناصحیح او را مورد نکوهش و سرزنش قرار داده‏اند. ابن‏حجر هیثمى مردم را از این‏که متوجه کتب ابن‏تیمیه و یا شاگردش ابن‏قیم شوند، برحذر داشته و در کتاب خود چنین مى‏نویسد: «ابن‏تیمیه ازجمله کسانى است که هواى نفس خود را خداى خود کرده و خداوند نیز وى را گمراه کرده است» (ابن‏حجر هیثمى، 1407ق، ص‏203). ایشان در بخشى دیگر از کتاب مى‏نویسد: «خداوند ابن‏تیمیه را کور و خوار و گمراه ساخته است و تمام کسانى‏که فساد احوال و کذب اقوال او را روشن کرده‏اند، به این مطلب تصریح دارند» (همان، ص‏114). هم‏چنین ابوبکر تقى‏الدین حصنى دمشقى در کتاب «دفع الشبه عن الرسول و الرساله» نوشته است: «من در گفته‏هاى این فرد خبیث که در قلبش مرض گمراهى نهفته است، نگاه کردم، او کسى است که براى فتنه‏انگیزى به‏دنبال متشابهات قرآن و سنت رفته است و عده‏اى از عوام از او تبعیت کرده‏اند و نیز برخى از غیر عوام که خداوند هلاکت آن‏ها را اراده کرده است» (حصنى دمشقى، 1416ق، ص‏83). ابن‏حجر عسقلانى از علماى معروف اهل‏سنت مى‏گوید: «برخى از علما او را به زندقه و کفر و برخى نیز به نفاق محکوم کرده‏اند؛ زیرا درباره على(ع) سخنانى بیان داشته مانند این‏که مى‏گوید: على(ع) براى ریاست جنگید، نه براى دیانت. او على(ع) را در چندین مورد به خطا و مخالفت با نص کتاب محکوم کرده و این چنین نفاق خویش را محرز ساخته است». (ابن‏حجر، بى‏تا، ج‏2، ص‏71)؛ زیرا از سخنان گوهربار رسول خدا است که فرمود: «یا على لایبغضک الا منافق» (همان، ج‏1، ص‏155). عقاید ابن‏تیمیه‏ از آنجا که تکفیرى‏ها به‏ویژه وهابیت و در رأس آن‏ها محمد بن عبدالوهاب اندیشه‏ها و افکار خود را از ابن‏تیمیه به ارث برده‏اند، بنابراین شناخت هرچند کوتاه افکار و باورهاى ابن‏تیمیه ضرورى به نظر مى‏رسد. وى در خصوص مسائلى چون زیارت قبر اوصیا و اولیا، شفاعت، ساختن و تزئین قبور، برپایى مجالس براى بزرگان دین، تبرک و توسل جستن به ایشان، سوگند یاد کردن به غیر نام خداوند، رؤیت حق تعالى و... نظرات خاصى ارائه کرده است که به بخشى از آن‏ها اشاره مى‏شود: 1. زیارت قبر پیامبر(ص) ابن‏تیمیه پاره‏اى از اعمالى را که عموم مسلمانان جایز و حتى مستحب مى‏دانند، سبب خروج از دین مى‏داند. به‏عنوان مثال معتقد است که هرکس صرفاً به قصد زیارت قبر پیامبر به مدینه رود از دین رسول الله خارج گشته است (ابن‏تیمیه، الرد على الاخنائى، بى‏تا، ص‏18). بنابراین وى مردم را از زیارت قبر پیامبر(ص) و دیگر قبرها منع کرده و آن‏را حرام مى‏دانسته است (امین، 1347ق، ص‏459). وى معتقد است که سفر براى زیارت قبر پیامبر، سفر معصیت مى‏باشد و به همین جهت باید نماز را در سفر تمام خواند و قصر نماز جایز نیست (ابن‏تیمیه، الرد على الاخنائى، بى‏تا، ص‏27). ابن‏تیمیه بر این باور است اگر کسى از زیارت قبر پیامبر(ص) قصد دعا و سلام نداشته باشد، بلکه منظور او طلب حاجت از پیامبر(ص) باشد و براى این منظور نزد قبر مطهر، صداى خویش را بلند کند، چنین کسى رسول خدا را آزار داده و به خدا شرک آورده و به خود ستم روا داشته است (ابن‏تیمیه، الجواب الباهر فى زوار المقابر، بى‏تا، ص‏50). هم‏چنین معتقد است هرکس سفر براى زیارت قبور انبیا و صالحان را عبادت بداند، عقیده او مخالف سنت پیامبر و برخلاف اجماع مسلمانان است (ابن‏تیمیه، الرد على الاخنائى، بى‏تا، ص‏30). 2. ساختن و تزئین قبور ابن‏تیمیه و طرف‏دارانش اعتقاد دارند که ساختن قبور و تزئین آن ممنوع و حرام است. وى در این‏رابطه چنین مى‏گوید: «مسجد فقط براى عبادت خدا بنا مى‏شود و نمى‏توان نزد قبور مخلوقان و به احترام ایشان مسجدى بنا کرد و یا به‏سوى قبرهایشان و به قصد زیارت مسافرت نمود» (ابن‏تیمیه، الجواب الباهر فى زوار المقابر، بى‏تا، ص‏38). او هم‏چنین در مورد قبرستان بقیع و قبرهاى موجود در آن اعتقاد دارد اگر امورى از قبیل دعا، تضرع، طلب حاجت، استغاثه و امثال آن نزد قبور انجام گیرد، باید منع و آنچه به‏عنوان مسجد در اطراف قبرها بنا گردیده، باید ویران شود و اگر بازهم امور مذکور تکرار شود، لازم است اثر قبر محو شده و هیچ نشانى از آن باقى نماند (ابن‏تیمیه، الرد على الاخنائى، بى‏تا، ص‏99). ابن‏قیم، شاگرد متعصب ابن‏تیمیه به پیروى از استاد خود، در این باره چنین مى‏نویسد: لازم است ضریح و اماکن ساخته شده بر روى قبرها، ویران شوند؛ زیرا به‏عنوان بت‏ها و طاغوت‏ها و بدون آن‏که خداوند عبادت شود، مورد پرستش قرار مى‏گیرند. بنابراین هنگامى که توانایى بر ویران نمودن این قبور حاصل شد، حتى یک روز نیز نباید تأمل کرد، بلکه آن قبرها را باید ویران نمود؛ زیرا به منزله بت لات و عزى و بزرگ‏ترین شرک‏ها محسوب مى‏گردد (ابن‏قیم، بى‏تا، ص‏661). بدین‏ترتیب مشخص مى‏گردد که نه تنها با ساخت قبور موافقت نمى‏شود، بلکه دستور تخریب و محو آثار قبور به‏ویژه قبور صالحان نیز صادر مى‏گردد. این همان اندیشه‏اى است که مى‏بینیم امروزه گروه تکفیرى داعش را بر تخریب مقابر انبیا و صالحان سوق داده است. تخریب مقبره حجر بن عدى صحابه بزرگوار پیامبر اکرم(ص) از این دست جنایات است که ریشه در افکار ابن‏تیمیه دارد. 3. انجام مراسم مذهبى در کنار قبور او معتقد است که انجام مراسم مذهبى ازجمله دعا و اقامه نماز در کنار قبر صالحان ممنوع است و باید از آن جلوگیرى به عمل آید. ابن‏تیمیه براى توجیه اعتقاد خود چنین مى‏نویسد: «اصحاب هنگامى که نزد قبر رسول اکرم(ص) مى‏آمدند، به او سلام مى‏کردند، اما هنگامى که مى‏خواستند دعا کنند، روى خود را از قبر آن حضرت برگردانده و به طرف قبله متوجه مى‏شدند و هیچ‏یک از اصحاب سلف نگفته است که برپایى نماز در کنار قبور، مستحب و از هر کار دیگرى با فضیلت‏تر است»(طبسى، 1420ق، ص‏145). بنابراین وى برپایى و اقامه هر نمازى را به‏جز نماز میت، نزد قبور ممنوع و نامشروع مى‏داند (ابن‏قیم، 1374ق، ص‏347). 4. برپایى جشن یا عزادارى به مناسبت بزرگداشت بزرگان دین‏ ابن‏تیمیه برپایى جشن‏ها به‏منظور بزرگداشت میلاد معصومان و صالحان را نوعى بدعت مى‏پندارد و مى‏گوید: «برپایى جشن به مناسبت ولادت پیامبر امرى حادث است و اصالتى ندارد و ازجمله امورى است که پیشینیان به آن همت نگمارده‏اند و هیچ‏کس نه از اهل‏بیت و نه دیگران چنین ایامى را جشن نگرفته است، بلکه این‏گونه اعمال ازجمله کارهایى است که یهودیان و مسیحیان به مناسبت ایام خاص خود انجام مى‏دهند» (ابن‏تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، بى‏تا، ص‏293). همین امر باعث شده است تکفیرى‏ها در سوریه و عراق به کشتار مردمى که به این نوع مراسم‏ها مى‏روند، اقدام نمایند که نمونه آن کشتار شیعیان شرکت‏کننده در جشن نیمه شعبان در مصر در سال 1392 و قتل شیخ حسن شحاته است. 5. عدم شرکت در نماز جماعت ابن‏تیمیه معتقد است اگر کسى همسایه مسجدى باشد، اما به‏خاطر وضع شغلى و کسب خود نتواند در نماز حاضر شود، در صورت عدم توبه باید او را کشت (ابن‏تیمیه، الفتاوى الکبرى، بى‏تا، ص‏366). 6. رؤیت و حرکت و جابه‏جایى خداوند ابن‏تیمیه و شاگردش ابن‏قیم جوزیه ازجمله کسانى هستند که به رؤیت خداوند اعتقاد داشته و به تفصیل در این باره استدلال کرده‏اند. ابن‏تیمیه علاوه بر قائل بودن به‏وجود مکان براى خداوند و رؤیت او، به حرکت و جابه‏جایى خداوند نیز اعتقاد دارد. در این باره ابن‏بطوطه ضمن توصیف دمشق در کتاب خود یادآور مى‏شود: «روزى ابن‏تیمیه در مسجد جامع دمشق مشغول وعظ و خطابه بود که این جمله را در لابه‏لاى سخنانش به میان آورد: «ان الله ینزل الى سماء الدنیا کنزولى هذا»؛ یعنى خداوند به آسمان دنیا فرود مى‏آید، مانند این فرود آمدن من، سپس ابن‏تیمیه از منبر به پایین فرود آمد» (ابن‏بطوطه، 1405ق، ص‏57). 7. سجاده انداختن براى نماز وى سجاده انداختن براى اقامه نماز را نوعى بدعت مى‏داند و در این‏رابطه چنین مى‏گوید: «اگر مقصود نمازگزار، این باشد که بر روى سجاده نماز بخواند، این کار برخلاف سنت سلف، از مهاجران، انصار و تابعان است؛ زیرا آن‏ها بر روى زمین، نماز مى‏گزارند و هیچ‏یک سجاده‏اى مخصوص نماز نداشته‏اند. مالک گفته است که سجاده انداختن براى نماز بدعت است» (ابن‏تیمیه، الفتاوى الکبرى، بى‏تا، ص‏33). وى هم‏چنین مى‏گوید: «پیامبر بر روى سجاده نماز نمى‏خواند و صحابه نیز هم با پاى برهنه و هم با کفش نماز مى‏گزاردند» (همان، ص‏131). 8. سوگند به غیر خداوند درباره سوگند به غیر خداوند ابن‏تیمیه این عقیده را ارائه کرده است: «اتفاق نظر علما بر آن است که سوگند به مخلوقات باعظمت مثل عرش، کرسى، کعبه و ملائکه جایز نیست» (ابن‏تیمیه، الجواب الباهر فى زوار المقابر، بى‏تا، ص‏22)، بلکه معتقد است سوگند به غیر خدا از گناهان کبیره است و هرکس به غیر خدا سوگند یاد کند، در واقع به خداوند شرک آورده است (ابن‏قیم، 1374ق، ص‏403). 9. تبرک‏ ابن‏تیمیه و مریدانش، تبرک جستن و بوسه بر قبور شریفه و اظهار ارادت به صاحبان آن قبور را حرام دانسته و اشخاصى را که مبادرت به این امر کنند، کافر و مشرک خطاب مى‏کنند. ابن‏تیمیه در این باره چنین اظهار نظر مى‏کند: «کسى‏که نزد قبر پیامبر(ص) یا فرد صالحى بیاید و نسبت به آن مزار تبرک جوید، به قصد آن‏که مثلاً مرضش شفا یابد و یا قرضش ادا گردد و یا در زندگى‏اش فرج و برکتى حاصل آید، به‏طور آشکارا مشرک شده است و باید توبه کند، در غیر این صورت باید کشته شود» (امین، 1347ق، ص‏214). 10. بى‏احترامى به اهل‏بیت(ع) وى ضدیّت خود با مذهب تشیع را رسماً آشکار کرده و از این رو است که شیعیان را رافضى مى‏خواند و در مخالفت خود با ایشان تا آنجا پیش مى‏رود که مى‏گوید: «على(ع) در بسیارى از موارد اشتباه داشته است» (ابن‏حجر، بى‏تا، ص‏164) و یا در مورد حضرت سیدالشهدا(ع) چنین پرده درى مى‏کند: «حسین به‏سبب ایجاد فتنه و شرى بزرگ بر یزید خروج کرد و یزید نمى‏خواست وى را بکشد، اما به جهت حفظ ملک و پادشاهى خود، مجبور به چنین کارى گشت» (ابن‏تیمیه، 1406ق، ص‏207) و مى‏گوید: یزید را نباید مورد لعن و نفرین قرار داد (ابن‏تیمیه، 1400ق، ص‏252). با اندک نظرى مى‏توان اندیشه‏هاى ابن‏تیمیه را دقیقاً در اندیشه‏ها و رفتار وحشیانه تفکرات گروه‏هاى نوین افراطى و تکفیرى مشاهده نمود. 3) وهابیت‏ اساسى‏ترین پایه اندیشه تکفیر و گروه‏هاى افراطى نوین، وهابیت است. بنیاد مذهب وهابیت در سرزمین عربستان و در شهر نجد ((3. نجد، سرزمین پهناورى است که در بالاى آن تهامه و یمن و در پایین آن عراق و شام قرار دارد (غربال، بى‏تا، ج‏2، ص‏1968؛ فرید وجدى، 1971م، ج‏10، ص‏869). )) پایه ریزى شده است. محمد بن عبدالوهاب، مؤسس فرقه وهابیت به سال 1111ق (امین، 1347ق، ص‏3) و به قولى در سال 1115ق (آلوسى، 1347ق، ص‏113)، در «عینیه» یکى از شهرهاى سرزمین نجد تولد یافت (فرید وجدى، 1971م، ص‏871). عده‏اى بر این باورند که این فرقه را «وهابیت» و نه «محمدیه» نامیده‏اند، تا با پیروان راستین و حقیقى رسول اکرم(ص) مشتبه نشوند (فقیهى، 1377ش، ص‏17)، اما خود وهابیان این نسبت را نمى‏پذیرند و معتقدند که دشمنان ایشان این نسبت را به آنان اطلاق کرده‏اند (آلوسى، 1347ق، ص‏111). پیدا و آشکار است که نسبت دادن حسد و دشمنى به مخالفان این فرقه، روشى براى سرکوب کردن منطق قوى ایشان، به‏دست وهابیان بوده است. فرید وجدى از معاصران در این باره چنین اظهار نظر مى‏کند: «به پیروان محمد بن عبدالوهاب، از روى حسد و دشمنى، به‏جاى آن‏که بگویند: محمدیه، مى‏گویند: وهابیت و این بدین خاطر است که دیگر مذاهب و فرق به جاهلان بقبولانند که وهابیان، بدعت‏گذار و گمراه مى‏باشند» (فرید وجدى، 1971م، ص‏871). سرگذشت محمد بن عبدالوهاب‏ محمد بن عبدالوهاب، از همان دوران کودکى به مطالعه کتب دینى علاقه‏مند گشت و در «نجد» فقه حنبلى را نزد پدر آموخت. اما از آغاز جوانى بسیارى از اعمال مذهبى مردم را زشت مى‏شمرد. وى توسل مردم به پیامبر اکرم(ص) را در کنار قبر آن حضرت انکار نمود. در سال‏هاى بعد و در سفرهاى خود که به مکه، مدینه، بصره، شام و دیگر شهرها داشت، مقدسات مذهبى مردم را به سخره گرفت و عملاً در مقابل آن موضع‏گیرى کرد (سبحانى، 1380ش، ص‏24). از همان زمان که محمد بن عبدالوهاب، عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرفتن آن دعوت نمود، عده‏اى از علما به مخالفت با عقاید او پرداختند. نخستین کسانى‏که به‏شدت با افکار او به ستیزه برخاستند، پدرش عبدالوهاب و برادرش سلیمان بودند (امین، 1347ق، ص‏3). عبدالوهاب از علماى صالح مکه بود. وى زمانى که آثار گمراهى و ضلالت را در رفتار و گفتار پسر خود مشاهده نمود، وى را سرزنش کرده و مردم را از پیروى‏اش برحذر داشت. برادرش سلیمان نیز از بدعت‏هاى او انتقاد مى‏کرد و بر وى خرده مى‏گرفت و سرانجام کتابى به نام «الصواعق الالهیه فى الرد على الوهابیه» در رد افکار برادر خویش تهیه نمود (امین، 1376ش، ص‏3). روزى شیخ سلیمان (برادر محمد بن عبدالوهاب) از شیخ محمد پرسید: ارکان اسلام چند تا است؟ گفت: پنج تا است. سلیمان گفت: تو آن‏را شش تا کرده‏اى، ششمى این است که هرکس از تو پیروى نکند، کافر است (زینى دحلان، الدرر السنیه فى الرد على الوهابیه، 1396ق، ص‏39). محمد بن عبدالوهاب با استفاده از قدرت حکومت، افکار خود راترویج و پیروانى را گرد خویش جمع نمود. با مسلمانانى که از عقاید او پیروى نمى‏کردند، معامله کافر حربى مى‏کرد و براى جان و ناموس آن‏ها ارزشى قائل نبود (سبحانى، 1380ش، ص‏26). پس از آن‏که وهابیان به کمک آل سعود بر تمام شبه جزیره عربستان تسلط یافتند، روزهاى پیاپى مردم مکه را توبه مى‏دادند و آن‏ها را از کارهایى که به اعتقاد ایشان، شرک بود، از قبیل توسل و زیارت قبور برحذر مى‏داشتند (زینى دحلان، فتنة الوهابیه، 1396ق، ص‏72). ویران‏سازى گورها و قبرستان‏هاى شهرهاى مقدس مکه و مدینه، به‏ویژه قبرستان بقیع، از دیگر اقدامات ایشان بوده است (صلاح‏الدین، 1390ق، ص‏92). وهابیان علاوه بر نابودى و ویران‏سازى مقابر، نسبت به کشتن شیعیان در مناطق شیعه نشین از هیچ اقدامى فروگذار نکردند. سید محمدجواد عاملى در کتاب «مفتاح الکرامه» در خصوص تعرّض به نوامیس مسلمانان و کشتار ایشان توسط فرق وهابیت چنین نوشته است: «دل در نگرانى و اضطراب بود؛ زیرا اعراب عنیزه که وهابى هستند، اطراف نجف اشرف و کربلاى حسینى را احاطه کرده‏اند. راه‏ها را بسته و زوار سیدالشهدا را که به شهرهاى خود بازمى‏گشتند، غارت نموده و بسیارى را به قتل رسانده‏اند (عاملى، بى‏تا، ج‏7، ص‏653). عقاید محمد بن عبدالوهاب‏ 1. تکفیر او مسلمانان عصر خویش و ماقبل خویش را بدتر از کفار قریش شمرده و چهره‏ای مشرکانه و بدعت پیشه از آنان‏ترسیم کرده است: «شب و روز به درگاه خداوند سبحان دعا مى‏کردند. سپس برخى از آن‏ها از ملائکه درخواست مى‏کردند به‏سبب پاکى و قربشان نزد خدا، از خداوند برایشان طلب آمرزش کنند. یا شخص صالحى مثل لات یا پیامبرى مانند عیسى را عبادت مى‏کردند و دانستى که پیامبر(ص) به‏سبب این شرک با آنان جنگید و به اخلاص در عبادت دعوتشان کرد. بنابراین پیامبر(ص) با آنان جنگید، تا همه دعاها، نذرها، قربانى‏ها، استغاثه‏ها و عبادات براى خدا باشد» (عثمین، 1426ق، ج‏10، صص‏36‏34). سپس او به وصف صریح مسلمانان عصر خویش پرداخته، مى‏گوید: «کسانى‏که پیامبر با آنان نبرد کرد، از جهت عقل، بهتر بودند و شرک آن‏ها ضعیف‏تر از اینان بود» (همان، ج‏10، ص‏104). محمد بن عبدالوهاب در موارد بسیارى ادعا کرده است که اکثر اهالى نجد و حجاز منکر قیامت هستند و در هر شهرى از شهرهاى نجد بتى وجود دارد که به‏جاى خدا پرستش مى‏شود. هم‏چنین او در نامه‏اى خطاب به ابن‏عبداللطیف متذکر مى‏شود که آنان انسان و سنگ را مى‏پرستند. او بیان مى‏دارد: هیچ‏یک از اهل علم را نمى‏شناسد که با دیدگاه او مخالف باشند، مگر کسانى‏که به جبت و طاغوت ایمان دارند. او علماى شهر ابن‏عبداللطیف را مشکوک به شرک اکبر معرفى مى‏کند، بلکه او را متهم کرده است که دیگران را به شرک اکبر فرامى خواند (همان، ج‏10، صص‏54‏43). عبدالعزیز بن‏باز یکى از مفتیان بزرگ عربستان بود که ریاست مجلس علماى عربستان سعودى را بر عهده داشت و سالیان مدید منصب قضاوت را در شهر خرج عهده‏دار بود. او رئیس دانشگاه مدینه منوره نیز بود. از سخنرانى‏هاى وى که در زمینه‏هاى مختلف ایراد شده، کتب متعددى فراهم شده است. او نیز اهالى نجد را قبل از دعوت محمد بن عبدالوهاب چنین وصف مى‏کند: «اهالى نجد قبل از دعوت محمد بن عبدالوهاب حالتى را سپرى مى‏کردند که مورد رضایت هیچ مؤمنى نبود، شرک اکبر در تمام نجد انتشار یافته بود؛... اجنه را فرامى خواندند و آنان را به یارى مى‏طلبیدند و براى آنان قربانى مى‏کردند و قربانى را در گوشه‏هاى خانه قرار مى‏دادند، تا از شر آنان محفوظ بمانند و این‏گونه اعمال در شهرهاى دیگر مانند مکه، مدینه، یمن و... نیز صورت مى‏گرفت» (بن‏باز، 1385ق، ص‏13). در نقد تکفیرگرایى وهابیت به نظر دو نفر از علماى اهل‏سنت اشاره مى‏شود: سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد و از فقهاى حنبلى مى‏گوید: «پیامبر(ص) خبر داده است که این امت تا ابد در راه راست خواهد ماند و هرگز منحرف نخواهد شد. پس معلوم مى‏شود این امورى که به‏سبب آن‏ها مسلمانان را تکفیر مى‏کنید، پیوسته در زمان‏هاى قدیم وجود داشته و در بلاد مسلمانان شایع بوده است. پس اگر اینان بت باشند و کارهایى که مردم در برابر آنان انجام مى‏دهند، بت پرستى محسوب شوند، پس امر این امت مستقیم نمانده و منحرف گشته است» (سلیمان بن عبدالوهاب، 1420ق، ص‏5). محمد بن عبدالرحمن (1164‏1100ق) کتابى با نام «تهکم المقلدین فى مدعى تجدید الدین» در ردّ محمد بن عبدالوهاب نگاشته است. وى در نامه‏اى خطاب به ابن‏معمر، امت پیامبر را مصون از هر لغزشى و تنقیص و تحقیر این امت را فریب‏کارى مى‏داند. او مى‏گوید: «و به تحقیق عصمت و مصونیت امت پیامبر از لغزش و گناه، با ادله و براهین قطعى ثابت گشته و هرکس عصمت این امت را نفى کند، خود به کفر نزدیک‏تر است» (عبداللطیف، 1409ق، ص‏219). 2. برخورد تند با مردم‏ زینى دحلان مى‏نویسد: «ازجمله کارهاى زشت محمد بن عبدالوهاب این بود که چون مردم را از زیارت قبر پیامبر(ص) منع کرد، عده‏اى از مردم احسا عازم زیارت رسول خدا(ص) شدند، شیخ محمد از این امر باخبر شد و چون عبور آن مردم از درعیه (مقر محمد بن عبدالوهاب) بود، در آنجا جلو آن‏ها را گرفتند و به دستور وى ریش همه آن‏ها راتراشیدند و در فاصله درعیه تا احسا، آن‏ها را وارونه سوار مرکب‏هایشان کردند و به شهرشان برگرداندند» (زینى دحلان، الدرر السنیه فى الرد على الوهابیه، 1396ق، ص‏40). نتیجه‏ 1. تکفیر سایر مسلمانان چه در قالب حکم به کفر و چه در قالب مقابله‏هاى عملى و رفتارهاى خشونت‏آمیز، فاجعه شومى است که ریشه در تئورى پردازى‏هاى تفکرات افراطى دارد. 2. در منابع روایى فریقین و سیره اهل‏بیت(ع) به‏شدت چنین رفتارهایى نفى و بر لزوم رعایت حرمت اهل قبله یعنى هرکس قائل به توحید و نبوت باشد، تصریح شده است. 3. خوارج بنیان‏گذاران رسمى تکفیر به‏طور گسترده بودند. گرچه در زمان خلیفه اول نیز در جریان ردّه نمونه تکفیر را مشاهده مىنماییم. 4. ابن تیمیه را مى‏توان احیاکننده اندیشه تکفیر در جهان اسلام پس از فراغت نسبى از این رفتارها دانست؛ زیرا وى بر لزوم سرکوب هرکس عقیده مخالف داشته باشد، تأکید نموده و بسیارى از شعائر و مراسم‏هاى رایج در میان مسلمانان را مورد انتقاد قرار داده است. 5. سرسلسله تکفیر نوین را باید محمد بن عبدالوهاب بنیان‏گذار فرقه وهابیت دانست. از وى حکم به کفر تا رفتارهاى خشنى نقل شده است. او الگوى ناپسندى براى گروه‏هاى افراطى گردیده است.
آمار
تعداد مشاهده مقاله: 8,254
تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,303
صفحه اصلی | واژه نامه اختصاصی | درباره مجله | نقشه سایت
ابتدای صفحه ابتدای صفحه
© 2021 All Rights Reserved. Powered by SINAWEB.