دانشآموخته دکترى تاریخ و تمدن ملل اسلامى و مدرس دانشگاه تهران
چکیده
فرقه وهابیّت را باید قرائت سلفى تکفیرى خشن و ضد عقل در جهان اسلام برشمرد که آبشخور اصلى گروههاى مختلف تکفیرى است. بدون شک این جریان انحرافى در درون جوامع اسلامى، ساخته و پرداخته دست دشمنان اسلام به قصد هدم دین، تحریف و مشوه کردن اذهان از واقعیات اسلام، وارونه جلوه دادن چهره رحمانى و منطقى شریعت محمدى(ص) و رواج اندیشه اسلام هراسى در دنیاى امروز بشریت است. اهمیت خطر جریان تکفیرى وهابى و صدماتى که مىتواند در جهان اسلام پدید آورد، امرى است که از نگاه تیزبین امام خمینى(ره) مستور نمانده و ایشان با تبیین دقیق مشکلات و آسیبهاى فراروى مسلمانان، از تعبیر ناب «اسلام محمدى(ص)» در افتراق کامل از «اسلام آمریکایى» استفاده کرده است. در سخنان رهبر معظم انقلاب نیز خطر بزرگ تکفیرىها در میان امت اسلامى، محصول یکى ازترفندهاى اساسى استکبار معرفى شده است، تا آنان را از مسأله اصلى جهان اسلام یعنى «فلسطین » منحرف سازد و سلطهگران جهانى مدتها است که بنیادهاى پژوهشى خود را بر روى کشورهاى عرب و غیر عرب منطقه خاورمیانه متمرکز کرده و به قصد تفرّق و تشتّت میان مسلمانان، از نحلههاى فکرى مرتجع در جهان اسلام مانند وهابیت و گروههاى تکفیرى متشکل از آن بهره مىگیرند، تا تفاوتهاى فقهى، کلامى و تاریخى شیعه و سنى را برجسته سازند. در این مقاله سعى شده تا چیستى و چرایى شکلگیرى تکفیر و نقش وهابیت در این جریان، همچنین چگونگى برون رفت از این فتنه در جهان اسلام، با تأکید بر سخنان امام خمینى(ره) و رهبرى تبیین و تحلیل گردد.
مقدمه
یکى از نشانههاى بارز ایجاد فتنه در جهان اسلام، عَلَم شدن جریان سلفى تکفیرى است که در کسوت دفاع از سنت، همچون موریانه وحدت اسلامى را از درون مىخورد و عملاً در مسیر منافع بیگانگان و نظام سلطه گام برمى دارد. بدون شک جریانهاى تکفیرى هیچ ربطى به اسلام و اعتقادات شیعه و سنى ندارند، بلکه فرقههایى ساخته و پرداخته غرب (مثلث آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستى) براى تضعیف جوامع اسلامى هستند، تا با حربه مذهب علیه مذهب، مانع وحدت مسلمانان شوند. هرچند وجود اختلاف نظر در میان مذاهب گوناگون اسلامى، امرى طبیعى و بدیهى است، اما تأسى و تقارب بر مشترکات بسیار بیشتر از آن است که علماى متعهد و دلسوز فرق اسلامى اجازه دهند، اختلافات در عقیده، تبدیل به مخاصمه و منازعه شود. در حالى که جریان تکفیرى، با نادیده گرفتن این دستور صریح قرآن کریم: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (فتح، 29)، با تقسیم مسلمانان به «مسلمان و کافر»، آنها را به جان هم مىاندازد، تا از دشمن اصلى غافل بمانند.
مقام معظم رهبرى با اشاره به اختلافات طبیعى در میان فرق و مذاهب اسلامى، خطرات افراط و تفریط را متذکر شده، حیله و نقشه دشمنان اسلام را بهخوبى تبیین کرده است که اگر اختلاف مذاهب اسلامى، اختلاف شیعه و سنى در حد اختلاف عقیدتى باشد، مشکلى بهوجود نمىآورد؛ مشکل آن وقتى است که این اختلاف عقیدتى به اختلاف روحى، اختلاف رفتارى، به درگیرى و ستیزهگرى و دشمنى بیانجامد؛ دشمنان دنیاى اسلام دنبال این فکرند، دنبال این نقشهاند. خوب فهمیدند که اگر در دنیاى اسلام مذاهب اسلامى گریبان یکدیگر را بگیرند و کشمکش با همدیگر را شروع کنند، رژیم غاصب صهیونیستى نفس راحتى خواهد کشید؛ اینرا خوب فهمیدند و درست فهمیدند؛ بنابراین از یک طرف گروههاى تکفیرى را به راه مىاندازند که نه فقط شیعه را تکفیر کنند، بلکه بسیارى از فِرَق اهلسنت را هم تکفیر کنند؛ از آن طرف هم یک عده مزدور را به راه بیاندازند که براى این آتش هیمه فراهم کنند (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 20/6/1392ش).
از آنجا که رژیم صهیونیستى پس از 66 سال (1948م) هنوز نتوانسته به وضع طبیعى برسد و روابط عادى و دلخواهش را با کشورهاى دیگر بهویژه در منطقه خاورمیانه داشته باشد، مدتها است که بنیادهاى تحقیقاتى خود را بر روى کشورهاى عرب و غیر عرب این منطقه متمرکز کرده و با رصد مستمر فعالیتهاى مسلمانان، مترصّد هر فرصتى است، تا بتواند تفاوتهاى فقهى، کلامى و تاریخى شیعه و سنى را برجسته سازد و بهترین بازیگران این صحنه براى رسیدن به هدف، گروههاى مرتجع و خشنى چون وهابیت و تکفیرىها هستند.
رهبر انقلاب با اشاره به هدف اصلى دشمنان در اغفال و انحراف افکار از حرکت بیدارى اسلامى اعلام مىدارد که گروههاى تکفیرى و افراطى بهجاى توجه به رژیم خبیث صهیونیستى، به اسم اسلام و شریعت، اکثر مسلمانان را تکفیر مىکنند و زمینه ساز اختلاف و جنگ و خشونت مىشوند و به همین علت، وجود این جریان تکفیرى، مژدهاى براى دشمنان اسلام است؛ زیرا ازجمله اهداف مهم دشمنان اسلام غافل کردن امت اسلامى از مسأله فلسطین است. به راه انداختن جنگهاى داخلى میان مسلمانان، تشدید اختلافات میان شیعه و سنى و افزایش درگیرىهاى داخلى ملتهاى مسلمان در سه چهار سال اخیر را باید عکسالعمل ستمگران جهانى در مقابل تشدید بیدارى اسلامى در تعدادى از کشورها برشمرد؛ بنابراین مستکبران تلاش مىکنند براى تحت الشعاع قرار دادن این بیدارى اسلامى، پیروان مذاهب مختلف را با یکدیگر درگیر کنند و سپس با برجسته کردن اقدامات شنیع جریان تکفیرى نظیرِ «جویدن جگر انسانهاى به قتل رسیده»، اصل اسلام را در افکار عمومى جهانیان زشت جلوه دهند (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 29/10/1392ش).
چیستى و چرایى جریان تکفیر
در واژهشناسى تکفیر، آنرا به معنى پوشیدن و پوشاندن آوردهاند (دهخدا، 1373ش، ذیل «تکفیر»). در متون عربى و فارسى، تکفیر به معانى گوناگونى به کار رفته است، اما معناى اصطلاحى این واژه در فقه و کلام، نسبت کفر دادن به مسلمان است. در قرآن کریم، مسأله تکفیر براى مسلمانان خیلى واضح و روشن بیان شده است و هیچ ابهامى در این زمینه وجود ندارد. قرآن، ملاکِ اسلام و کفر را شهادت به وحدانیت حق تعالى و رسالت پیامبر اکرم(ص) بیان کرده است و بر این اساس، به مجرد اینکه کسى ایمان بیاورد و شهادت بدهد، خون و مال و آبرویش محفوظ است و کسى حق تعرض به او را ندارد (نساء، 94؛ حجرات، 14). در کتب تفسیر نیز تصریح شده، کسىکه در ظاهر به توحید و رسالت پیامبر خدا شهادت بدهد، اسلام آورده است و همین امر سبب حرمت خون وى بوده و کسى حق تعرض به آن شخص را ندارد (ر.ک: قرطبى، 1405ق، ج16، ص348؛ ابنکثیر، بىتا، ج4، ص234).
براى دریافت چیستى و چرایى جریان تکفیر، نخست باید به تاریخ مسلمانان در صدر اسلام رجوع کرد و برخى حوادث مهم تاریخ که به نام تکفیر رخ داد و نیز پارهاى از وقایع سیاسى و اجتماعى که زمینه تکفیر را فراهم آورد، مورد مداقّه قرار داده، علل آنرا واکاوى کرد.
یکى از رخدادهاى مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، ظهور پیامبران دروغین و ارتداد گروهى از مردم بود که به جنگهاى «اهل رِدّه» مشهور است. گزارشهاى مبسوطى از این واقعه و علل آن در متون تاریخى و منابع اهلسنت بهویژه در تاریخ طبرى و صحیح بخارى آمده است که در این جنگها، مخالفان و معارضانِ دستگاه خلافت کافر و خارج از دین خوانده شدند (ر.ک: طبرى، 1407ق، ج3، صص252250؛ ابناعثم، 1411ق، ج1، صص15، 16و23؛ سیوطى، 1394ق، صص7169). البته عواملى مانند پرداخت نکردن زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن اشخاصى دیگر براى این مقام، نیز در انتساب کفر به گروههایى از «اهل رِدّه» نقش داشته است (ر.ک: ابنقتیبه، 1410ق، ج1، ص34؛ بخارى، 1422ق، باب وجوب الزکاة؛ نوبختى، 1355ق، ص4؛ ابناعثم، 1411ق، ج1، صص16، 18، 20، 5348). همچنین ادعاى پیامبرى در میان آنها نیز بسیار گزارش شده است (ر.ک: طبرى، 1407ق، ج3، ص256) که مىتواند چرایى استناد به تکفیر از دیدگاه فقهى را آشکار سازد.
رویداد مهم تاریخى دیگرى که زمینه ساز جریان انحراف و تکفیر شده است، ظهور خوارج در دوران خلافت حضرت على(ع) بود. این گروه معروف به مارقین (منحرفین از اسلام)، در اثناى جنگ صفین و در آستانه پیروزى مسلمانان، باترفند قرآن به نیزه کردن دشمن و طرح شعار «لاحکم إلا لله» بهوجود آمدند و امام را به قبول حَکَم مجبور ساخته و پس از شکست ماجراى حکمیّت، بر على(ع) اشکال گرفتند که نمىبایست قضیه حَکَم را قبول مىکرد، حال که قبول کرده مرتکب معصیت شده و باید توبه کند و در غیر این صورت، از او بیزارى مىجویند (ر.ک: منقرى، 1370ش، ص717). این گروه غائله نهروان را در درون جامعه اسلامى برپا ساختند و همگى بر تبرى از عثمان و على(ع) اتفاق کرده و صاحب گناه کبیره را کافر دانسته و خروج بر امامى که خلاف سنت عمل کند را حق واجب دانستند (ر.ک: شهرستانى، 1404ق، ج1، ص146). حضرت على(ع) در برابر تأسى خوارج به شعار «لاحکم إلا لله» فرمود: این کلمه حق است، ولى خوارج از آن استفاده باطل کرده و آنرا مجوز براى کشتن مسلمانان قرار دادهاند (ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 40). خوارج چه در دوران خلافت على(ع) و چه پس از آن که در نحلههاى متعددى ظاهر شده و باقى ماندند کسى را که مرتکب یکى از گناهان کبیره مىشد و حتى امت پیامبر(ص) را تکفیر کردند (ر. ک: شهرستانى، 1404ق، ج1، صص122، 128و135؛ ابنابى الحدید، 1404ق، ج8، ص113؛ مجلسى، 1403ق، ج33، ص373). در مقابل آنها، بعضى از مسلمانان نیز خوارج را تکفیر کردند (ر.ک: شوشترى، 1367ش، ص221؛ دائرة المعارف جهان اسلام، ذیل «خوارج»).
در یک مقایسه تاریخى مىتوان اظهار داشت، امروز فرقه تکفیرى وهابیت نیز با عَلَم کردن اشعارى چون: لا دعاء إلا لله، لا شفاعه إلا لله، لا توسل إلا بالله، لا استغاثه إلا بالله، تفاوتى با خوارج نهروان ندارد.
در روایات و احادیث، غالیان یا غُلات (آنان که درباره شخصیت ائمه(ع) غلوّ و زیاده روى مىکردند) و نیز معتقدان به تفویض (فرقه مفوّضه) خارج از ایمان خوانده شدهاند (ر.ک: حر عاملى، 1414ق، ج28، ص348؛ مجلسى، 1403ق، ج25، ص265). همچنین عدهاى از معتزله، اشاعره و مشبّهه را نیز تکفیر کردهاند (ر.ک: ابنطاووس، 1400ق، ج2، ص355).
علاوه بر تکفیر گروهها، افراد و شخصیتهاى مشهورى در تاریخ اسلام، مانند برخى از خلفا و همسران رسول(ص) نیز تکفیر شدهاند (ر.ک: ابنابى الحدید، 1404ق، ج3، ص50؛ ابنطاووس، 1400ق، ج1، ص292)، حتى ساحت مقدّس ائمه معصومان(ع) نیز از تکفیر برکنار نمانده است (ر.ک: مفید، 1413ق، ص313؛ شوشترى، 1367ش، ص193؛ مجلسى، 1403ق، ج37، ص15).
البته تلاش علما و فقهاى مذاهب مهم اسلامى در دورههاى مختلف در کاهش جریان تکفیر مؤثر بوده است؛ زیرا آنان با استناد به ادله و احادیث مختلف، نسبت دادن بىدلیل کفر به مسلمانان را مستوجب تعزیر دانستهاند (ر.ک: مجلسى، 1403ق، ج69، صص208و209؛ شهید ثانى، 1403ق، ج9، ص175). همچنین با دورى جستن از پیروان عقاید تکفیرى (ر.ک: مجلسى، 1403ق، ج54، صص246و247؛ ج58، ص104)، بر آن دسته از متکلمان که با تنگ نظرى عدهاى از مسلمانان را تکفیر کردهاند، انتقاد و توصیه کردهاند که حتى الامکان از تکفیر اهل قبله دورى کنند (غزالى، 1417ق، صص10185).
تجدید حیات جریان سلفى تکفیرى در جهان اسلام را، نتیجه گسترش افکار و عقاید احمد بن عبدالحلیم معروف به «ابنتیمیه» دانستهاند. چنان که در آثار کثیرى و ابوزهره نقل شده است که سلفیه در قرن چهارم قمرى ظهور کرد و از حنابله بودند... سپس در قرن هفتم توسط ابنتیمیه احیا شد که امور دیگرى بر آن افزود (ر.ک: کثیرى، 1418ق، صص38و39؛ ابوزهره، 2006م، ص35). ابنتیمیه معتقد به عقاید انحرافى و مخالفِ عقاید عموم مسلمانان مانند: تجسیم، حرمت زیارت قبور اولیا، حرمت استغاثه به ارواح اولیاى خدا، حرمت شفاعت، حرمت توسل و غیره بود و براى اینکه مردم عوام آنها را بپذیرند، آن عقاید را به سلف نسبت مىداد (ر.ک: صائب، 1423ق، صص119، 168، 177و185). شهرستانى از علماى اهلسنت ادعاى ابنتیمیه درباره مذهب سلف را تکذیب کرده است (ر.ک: شهرستانى، 1404ق، ج1، ص100). بدون شک اندیشهها و عقاید وهابیت نیز از افکار ابنتیمیه و پیروان وى سرچشمه گرفته و آنچه در این خصوص قابل تأمل است و باید از آن بهعنوان سلفیت جدید نام برد، استفاده از تکفیر بهعنوان یک ابزار کاملاً فقهى و دینى است.
در مورد زندگى، افکار و خرافات فقهى و کلامى ابنتیمیه آثار مختلفى نوشته شده است، اما آنچه در مورد وى شهرت فراوان داشته، مخالفت آشکار ابنتیمیه با سنت حضرت رسول(ص) بهعنوان سیرهاى اصلى بوده است. بههمیندلیل او از سوى قضات هر چهار مذهب اهلسنت مصر در آن زمان، مذمت شده، محکوم به حبس گردید. ابنتیمیه سرانجام در سال 728ق در سن 67 سالگى در زندان درگذشت (ر.ک: شهرستانى، 1404ق، ج1، ص100).
شهرت وى، تندخویى در بحث و اهانت به مخاطب در مباحثه بود. چنان که نوشتهاند، خصوصیت بارز ابنتیمیه در دفاع از نظراتش و حمله به مخالفان، تأکید شدید بر گفتههایش بود که براى تسلیم کردن مخاطب، به انواع دروغ و مغالطه و فنون جدل توسل مىجست. وى بزرگان کلام و تصوف را به آسانى مورد توهین قرار داده و آنها را متهم به کذب مىکرد (ر.ک: صائب، 1423ق، ص79). در مقابل چنین افکار و رفتارى، گروه زیادى از بزرگان اهلسنت در رد اعتقادات ابنتیمیه کتابها نوشتهاند.
بزرگترین مدافع افکار و اندیشههاى ابنتیمیه، شاگردش ابنقیم جوزى بود که عقاید او بعدها مبناى اندیشه فردى به نام محمد بن عبدالوهاب متولد شهر عیینه از منطقه نجد عربستان شد. محمد بن عبدالوهاب راهى را در پیش گرفت که سلفش ابنتیمیه رفته بود، اما در مقابل اندیشه تکفیر از سوى وى، مخالفتها نیز شروع شد و پدر محمد که از علماى حنابله بود، به مخالفت و نزاع با افکار انحرافى پسرش پرداخت، البته این نزاع با مرگ پدر محمد و کوچ کردن او به منطقه درعیه کمتر شد. محمد بن آل سعود امیر منطقه، از ابنعبدالوهاب استقبال گرمى به عمل آورد و در نهایت با وى بیعت کرده «فرقه وهابیّت» را در قرن 12 قمرى شکل دادند؛ فرقهاى که به بهانههاى مختلف، حکم تکفیر مسلمانان اعم از شیعه و سنى را صادر کرده و بهدنبال آن، حکم مهدورالدم بودن و حلّیت تصرف اموال آنها را مجاز مىشمرد. فرقهاى که به آل سعود اجازه داد، خون هر فردى را که با آنها مخالفت کند، بریزد و تمام اموالش را بهعنوان محارب، تحت تصرف خود درآورد. این تفکر در سایه حمایت بریتانیا و همکارى و مدیریت جاسوسان انگلیسى آنقدر رشد کرد و قدرتمند شد، تا اینکه عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل سرانجام توانست ریاض را فتح کند و پس از دو سال (1322ق) حکومت آل سعود را در عربستان بنیان نهد (ر.ک: امین، بىتا، صص7813).
منطقه نجد عربستان که در گذشته مرکز ظهور بدعتگذاران خشن و افراطى چون مسیلمه کذّاب (ر.ک: یعقوبى، 1429ق، ج2، صص9187) و گروه انحرافى خوارج بود، این بار آبستن فرقه وهابیت مىشود که به عنوانِ مذهبى غیر پاسخگو، غیر منطقى و غیر اخلاقى ساخته دست آل سعود است؛ ایدئولوژىاى که با مشروعیت بخشى به غارت و جنایت آل سعود، سبب تداوم قدرت و زعامت این خاندان در جهان اسلام شده است، همچنین وظیفه مهم حفظ منافع رژیم غاصب صهیونیستى و سلطهگران جهانى را در منطقه خاورمیانه بر عهده دارد.
این فرقه سلفى تکفیرى، براساس برنامه از پیش طراحى شده براى انحراف در افکار و عقاید مسلمانان وترویج اسلام آمریکایى به قصد تشتّت و تفرّق در میان فرق و مذاهب اسلامى از هیچ ظلم و جنایتى دریغ نکرده و نمىکند. مقام معظم رهبرى با اشاره به این نقشه دشمنان اسلام براى ایجاد پایگاهى در میان جامعه مسلمانان و به قصد ضربه زدن به وحدت اسلام، به شکلگیرى این فرقه تصریح کرده است که امروز، آن دستى که آمریکا علیه وحدت تجهیز کرده، عبارت از همین دست پلید وهابیت است. از اول، وهابیت را براى ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهى مثل اسرائیل در بین جامعه مسلمانها بهوجود آوردند؛ حکومت وهابیت و رؤساى نجد را بهوجود آوردند، تا داخل جامعه اسلامى، مرکز امنى داشته باشند که به خودشان وابسته باشد و مىبینید که وابستهاند (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 5/10/1368ش).
استعمارگران نیز در این فرقه نوظهور، مفتیان وهابى را جایگزین اوصیاى رسمیِ پیغمبر(ص) کرده و با در دست گرفتن تفسیر قرآن، هدایتِ خوارج عصر جدید را در دست گرفته و توسط ایشان فتوا به تکفیر مسلمانان دادند. در نتیجه همین طرز تفکر و اندیشه بود که وهابیان در حج تمتع سال 65، گروهى از زائران بیتالله الحرام را در جریان مراسم برائت از مشرکان، در سرزمین مقدس وحى به شهادت رساندند و با این اقدام، ماهیت ضد اسلامى خود را در شکستن حرمت مکه و حرمت کعبه آشکار ساختند. امام خمینى در برابر این واقعه دلخراش و بهمنظور پرده برداشتن از نفاق و انحراف عاملان این کشتار، با ورود به تاریخ اسلام، مسأله تکفیر و اتهام شرک و کفر به مسلمانان را چنین تبیین کرده است که در منطق استکبار جهانی، هرکه بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند، متهم به شرک خواهد شد و نوادگان بلعم باعورها، به قتل و کفر او حکم خواهند داد؛ زیرا در تاریخ اسلام آن شمشیر کفر و نفاقى که در لباس دروغین احرام یزیدیان براى قتل بهترین فرزندان راستین پیامبر اسلام یعنى حضرت ابى عبدالله الحسین(ع) و یاران با وفاى او پنهان شده بود، مىبایست مجدداً از لباس همان میراث خواران... به در آید و گلوى پاک و مطهر یاوران حسین(ع) را در آن هواى گرم، در کربلاى حجاز و در قتلگاه حرم پاره کند و همان اتهاماتى را که یزیدیان به فرزندان راستین اسلام زدند و آنان را خارجى، ملحد و مشرک و مهدورالدم معرفى کردند، درست همان را به رهروان راه آنان وارد آوردند (ر.ک: خمینى، بىتا، ج21، صص75و76).
فرقه وهابیت، بدون شک قرائت سلفى تکفیرى خشن و افراطى در جهان امروز بشریت است که به کسوتهاى گوناگون درآمده و خوى وحشىگری خود را به اثبات رسانده است. گزارشهاى مکتوب، گواه و سندى بر جنایات و کشتار آنان در تاریخ مسلمانان است، چنان که آوردهاند: 12 هزار نفر از سپاه وهابیان به فرماندهى سعود، فرزند عبدالعزیز در سال 1216ق وارد کربلا شدند و تمام برج و باروى شهر را خراب کرده، بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کشتند و آمار کشتهها به مرز سه هزار نفر رسید و اموال غارت شده از این شهر قابل وصف نبود و گفته شده که آن روز 200 شتر بار سنگین از کربلا به غارت بردند (ر.ک: عجلانى، 2002م، ص126).
وهابىها همچنین در ذى القعده سال 1217ق به دستور عبدالعزیز بن سعود وارد شهر طائف در 12 فرسنگى مکه که اکثریت آنها از اهلسنتاند حمله کردند و کشتار عجیبى به راه انداختند و شکم بسیارى از مسلمانان را دریدند و حتى طفلهاى شیرخواره را در آغوش مادران خود سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و چون در خانهها کسى باقى نماند، به مغازهها و مساجد حمله کردند و هرکس را یافتند حتى مردم در حال رکوع و سجود را کشتند، بهحدى که تمام مردم این شهر را به خاک و خون کشیدند. همچنین کتابهاى زیادى را که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخههایى از صحیح بخارى و مسلم و آثار فقهى و حدیثى بود، در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند (ر.ک: کثیرى، 1418ق، ص347؛ ریحانى، 1928م، ص333).
وقوع این حوادث و نظیر آن از گذشته تا به حال، به وضوح نشان مىدهد که فرقه تکفیرى وهابى، به هیچوجه دغدغه دینى و مذهبى نداشته و ندارد و در کشتار مسلمانان اعم از شیعه و سنى در سرزمینهاى اسلامى و نیز اهانت و جسارت به مقدسات آنان از هیچ اقدام قبیحى پرهیز نمىکند.
مقام معظم رهبرى به رفتار خشن و وحشیانه آنان چنین اشاره مىکند که امروز «تکفیر»، یک عاملى براى دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامى است؛ نه فقط شیعه، بلکه اهلسنت را هم تکفیر مىکنند، نمازگزاران و مساجد اهلسنت را هم منفجر مىکنند (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 16/6/1393ش). این جریان با شعار دروغین سلف صالح وارد شده است و باید با زبان دین، علم و منطق، بیزارى سلف صالح را از این اقدامات نشان داد (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 4/9/1393ش).
وهابیت در اندیشه و کلام امام(ره) و رهبرى، جریانى انحرافى در درون جهان اسلام و عاملى براى نفوذ بیگانگان و حفظ منافع آنان هستند که رفتار و کردارشان موجب وهن اسلام و ذلت مسلمانان شده است. در همین رابطه امام خمینى هشدار داد که مگر مسلمانان نمىبینند امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شده است که از یک طرف اسلام اَشرافیت.... اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنهها و در یک کلمه اسلام آمریکایى راترویج مىکنند و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش آمریکاى جهانخوار مىگذارند (ر.ک: خمینى، بىتا، ج21، صص80و81). ایشان سپس با افشاى فعالیتهاى مزوّرانه و ضد اسلامى خاندان آل سعود در چاپ قرآنهاى زیبا و ارسال آن به کشورهاى مختلف، آنرا حیلهاى شیطانى براى اغفال مسلمانان و مهجور کردن قرآن دانسته و بیان داشت: «مىبینیم که ملک فهد هر سال مقدار زیادى از ثروتهاى بىپایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و محال تبلیغاتِ مذهبِ ضد قرآنى مىکند و وهابیت، این مذهب سراپا بىاساس و خرافاتى را ترویج مىکند و مردم و ملتهاى غافل را سوق بهسوى ابرقدرتها مىدهد و از اسلام عزیز و قرآن کریم براى هدم اسلام و قرآن بهرهبردارى مىکند» (خمینى، 26/11/1361ش).
مقام معظم رهبرى نیز با اشاره به فعالیتهاى عوام فریبانه خاندان سعودى میفرماید که «این حکومت، دشمن اسلام است. الآن هم در هرجاى دنیاى اسلام که نگاه کنید، با پول بىحسابى که در اختیارشان است، مسجدسازى و مدرسهسازى و کتابخانهسازى و کارهاى فریبنده دیگر مىکنند؛ پول هم که چشم افراد را مىگیرد؛ آنها با این کارها وارد مىشوند و در طریق اهداف سیاسى خود استفاده مىکنند» (بیانات مقام معظم رهبرى، 5/10/1368ش).
امام خمینى(ره) و مقام معظم رهبرى، بارها در کلام خود در صحبت از وهابیت، خاندان آل سعود را مورد خطاب قرار دادهاند که این امر اشاره عمدى به حکومتى بودن این فرقه و نداشتن پشتوانه مناسب مردمى و نیز آلت دست بودن سران آن از سوى سلطهگران غربى است که امروزه در کسوت گروههاى سلفى تکفیرى چون جبهه النصره، بوکو حرام و داعش و غیره، در میان ملل مختلف آسیا و آفریقا و کل جهان، وظیفه اسلام هراسى و شیعه هراسى را از سوى اربابان خود بر عهده دارند.
امام راحل درباره طرد و مذمت این فرقه از سوى برادران اهلسنت نیز بیان داشت: «وهابى را اهلسنت هم قبولشان ندارند، نه اینکه ما قبول نداریم، همه برادرهاى ما آنها را قبول ندارند» (خمینى، بىتا، ج15، ص454). رهبر انقلاب نیز ضمن فاصلهگذارى و تفاوت بین این فرقه و علماى اهلتسنن اشاره دارد: «وهابیت، بر مبناى ایجاد اختلاف بین مسلمین بهوجود آمده است. همین الآن ما اطلاع داریم و مىشناسیم که علماى حنابله غیر وهابى در عربستان سعودى، دلشان از این وهابىها خون است. اینها حنابلهاى هستند که وهابى نشدند. فقه، همان فقه و مبناى فقهى، همان مبناى فقه حنبلى است؛ اما موازین و اصول وهابیت را قبول نکردند» (بیانات مقام معظم رهبرى، 5/10/1368ش). ایشان همچنین تبلیغات مستکبران درباره حوادث فعلى عراق و برخى کشورها را، نشان دهنده امید بستن آنها به ایجاد جنگ شیعه و سنى دانسته و اظهار مىدارد: در عراق، دنبالهها و تفالههاى رژیم صدام به همراه عدهاى انسانهاى غافل، جاهل و دور از فهم و معنویت، دست به جنایت مىزنند و دشمنان، این حوادث را جنگ شیعه و سنى مىنامند؛ اما این فقط یک آرزو است. آنها به دروغ حوادث عراق را جنگ شیعه و سنى مىنامند؛ اما این جنگ، جنگ تروریسم با مخالفان تروریسم، جنگ دلبستگان به اهداف آمریکا و غرب با طرفداران استقلال ملتها و جنگ انسانیت با بربریت و وحشىگری است (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 7/4/1393ش).
در روزگارى که مفتیان وهابى ابزار دست دنیاطلبان و مجرى اوامر ظالمانه آنان هستند، علماى متعهد فرق اسلامى این ظلم و جور را برنمىتابند و ایستادگى در برابر استکبار جهانى ازجمله مهمترین تفاوت آنها با علماى وهابى بوده است که امام خمینى بر آن تصریح کرده و فرمود: «بزرگترین فرق روحانیت و علماى متعهد اسلام با روحانى نماها در همین است که علماى مبارز اسلام همیشه هدف تیرهاى زهرآگین جهانخواران بودهاند و اولین تیرهاى حادثه قلب آنان را نشانه رفته است، ولى روحانى نماها در کنف حمایت زرپرستان دنیاطلب، مروّج یا ثناگوى ظلمه و مؤید آنان بودهاند؛ تا به حال یک آخوند دربارى یا یک روحانى وهابى را ندیدهایم که در برابر ظلم و شرک و کفر خصوصاً در مقابل شوروى متجاوز و آمریکاى جهانخوار ایستاده باشد» (خمینى، 14/6/1368ش).
راه مقابله و برونرفت از فتنه سلفى تکفیرى
امروز براى مقابله با فتنه دشمنان در جهان اسلام که در پوشش جریانهاى سلفى تکفیرى رخ نموده و ملل مسلمان را سخت درگیر خود ساخته است، ضمن توجه به ریشههاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و اخلاقى حربه تکفیر و نیز آگاهى بر پیامدهاى منفى آن براى همه مسلمانان، باید ابتدا از «نقش علماى دین و رهبران مذهبى» سخن گفت؛ زیرا علماى دین در همه مذاهب و نحلههاى اسلامى، مسؤولیت پاسدارى از اسلام و ارزشهاى والاى آنرا بر عهده دارند و براساس شناخت عمیق از قرآن، اصول دین و معارف اسلامى، نقش مهمى را در آگاهى بخشى و راهبرى مردم بر عهده دارند. بنابراین بایستى در مبارزه با هرگونه بدعت دینى، فرق انحرافى نوظهور، ناهنجارىهاى اجتماعى و حفظ نوامیس دینى و عزّت و شرف مسلمانان نیز پیشگام بوده، بهطور جدى وارد عرصه مبارزه با تکفیر و جریانهاى تکفیرى شده، ضمن شناختن و شناساندن مفاسد و پیامدهاى زیانبار آن در جامعه اسلامى، به وظیفه اساسى و خطیر خود در این مقطع حساس تاریخى عمل نمایند. البته در حوزههاى علمیه از گذشته تاکنون، افراد زیادى این مسؤولیت مهم را بهخوبى انجام داده و همانند سدّى نفوذ ناپذیر، در برابر بدعتها و اتهامات و نسبتهاى ناروا ایستادهاند و بهعنوان مرزبانان حقیقى اسلام، به طرق مختلف گفتارى و نوشتارى، به پرهیز از افراط و تفریط و تبلیغ مشى میانهروى و اعتدال اسلامى پرداختهاند، اما متأسفانه این شیوه در جهان اسلام عمومیت نداشته و لازم است این رویه، از سوى تمام علماى متعهد فرق و مذاهب اسلامى مورد توجه جدى قرار گرفته و عمومیت یابد.
امام خمینى با آگاهى کامل از نقش مهم علماى دین و روحانیت در مقابله با بدعتها و هجمه دشمنان اسلام به ارزشها و آرمانهاى دینى چنین بیان مىدارد که اسلام و مذهب مقدس جعفرى، سدّى در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها است و روحانیت سدّى است که با وجود آن اجانب نمىتوانند بهنحوى که دلخواه آنها است، با کشورهاى اسلامى و بهخصوص با کشور ایران رفتار کنند، بنابراین قرنها است که با نیرنگهاى مختلف براى شکستن این سدّ نقشه مىکشند، گاهى از راه مسلط کردن عمال خبیث خود در کشورهاى اسلامى و گاهى از راه ایجاد مذاهب باطله وترویج بابیّت و بهائیت و وهابیّت و گاهى از طریق احزاب انحرافى (ر.ک: خمینى، بىتا، ج3، ص205).
رهبر معظم انقلاب نیز با اِشراف بر نقش و مسؤولیت خطیر رهبران و علماى مذاهب اسلامى در شرایط کنونى جهان، مهمترین و اولویتدارترین وظایف آنان را ایجاد یک نهضت علمى، منطقى و فراگیر براى ریشه کن کردن جریان تکفیر، همچنین روشنگرى نسبت به نقش سیاستهاى استکبارى در احیاى این جریان و نیز اهتمام جدى و مطالبه عمومى در قضیه فلسطین بهعنوان مسأله اصلى دنیاى اسلام برشمرده است (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 4/9/1393ش).
بنابراین علماى مسلمان بهعنوان رهبران فکرى جوامع اسلامى، باید با رویکردهاى افراطگرایانه و یا تفریطگرایانه در مذاهب که مغایر با کتاب و سنتاند، مقابله کنند و ضمن تکیه بر مسائل و مواضع مشترک، در برابر هجمه مستمر دشمنان و تبلیغات شبههانگیز غیرقابل پذیرش در اسلام، موضعگیرى قاطع به عمل آورند. البته ناگفته نماند که امروز نقش علماى آگاه و بصیر و تلاش آنان براى وحدت و هدایت افرادى که خدا، پیغمبر، قرآن و قبله واحدى دارند، بر هیچکس پوشیده نیست.
از دیگر راههاى مقابله با جریانهاى تکفیرى و برونرفت از این فتنه، نگاه راهبردى به «وحدت و تقریب و انسجام اسلامى» در مقابل تفرقه افکنى دشمنان است. از منظر امام خمینى و مقام معظم رهبرى، مهمترین و کلیدىترین اصل در حوزه جهان اسلام، اصل وحدت و انسجام اسلامى است. بنابراین کاربرد فراوان واژه وحدت در لسان امام راحل و رهبرى، بىتردید حاکى از اهمیت آن بوده است. امروزه نیز از این دو شخصیت، بهعنوان بزرگترین منادیان وحدت یاد مىشود.
مقام معظم رهبرى در طرح وحدت و انسجام اسلامى، همواره نگاه راهبردى داشته و هیچگاه وحدت تاکتیکى، ملى و یا ایدئولوژیکى را مد نظر نداشته است. ایشان از همان آغاز مسؤولیت رهبرى و در طول تلاشهاى وحدتگرایانه خود دچار سطحىنگری و کلى گویى نشده و آنرا بهعنوان راهبرد از متن مبانى دینى مطرح کرده و مىگوید: «ما در مسأله وحدت، جدى هستیم. ما اتحاد مسلمین را هم معنا کردهایم. اتحاد مسلمین، بهمعناى انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاص کلامى و فقهى خودشان نیست، بلکه اتحاد مسلمین به دو معناى دیگر است که هردوى آن باید تأمین بشود: اول اینکه فِرَق گوناگون اسلامى (سنى و شیعه) که هرکدام فرق مختلف کلامى و فقهى دارند حقیقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلى و همدستى و همکارى و همفکرى کنند. دوم اینکه فرق گوناگون مسلمین سعى کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد نمایند و مذاهب فقهى را باهم مقایسه و منطبق کنند. بسیارى از فتاواى فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهى عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییرى، فتاواى دو مذهب به هم نزدیک شود» (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 24/7/1368ش).
ایشان ضمن تأکید همیشگى بر وحدت کلمه و تقویت همدلى میان مسلمانان و پرهیز از هرگونه تفرقه افکنى هشدار مىدهد که در سطح دنیاى اسلام، یک تلاش وسیع و عمیقى (براى تفرقه میان مسلمانان) از سوى دشمن محسوس است و دشمنان بهدنبال آن هستند، تا اختلاف مذهبى را بزرگ کنند و جنگ شیعه و سنى را در هر نقطهاى از دنیا که ممکن باشد، بهوجود بیاورند (ر.ک: پیام نوروزى مقام معظم رهبرى، 1386ش). ایشان ضمن فراخواندن جهان اسلام به اتحاد و همدلى ملتها و دولتهاى اسلامى، در توصیه به آنها تأکید کرده است که باید بیدار باشند و نباید دشمن، توطئهها و حرکتهاى او را کوچک بشمارند، بلکه همواره باید بیدارى، برحذر بودن و هشیارى خود را حفظ کنند (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 14/3/1384ش).
مقام معظم رهبرى با اشاره به حیلههاى دشمن در اختلاف افکنى میان مسلمانان اظهار مىدارد، بدانید آن کسانىکه شیعه را علیه سنى و سنى را علیه شیعه تحریک مىکنند، نه شیعه را دوست دارند و نه سنى را، با اصل اسلام دشمناند. «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»؛ یعنى برادران مسلمان بین خود رحیم و مهربان باشند. دشمن از هردو طرف تلاش مىکند. از یک طرف غالىگرى و ناصبىگرى را ترویج مىکند و شیعه را در چشم سنى، دشمن حقیقى معرفى مىکند و بعضى از متحجّرین دینى هم متأسفانه باور مىکنند؛ از سوى دیگر شیعه را به اهانت به مقدسات و ارزشهاى سنى وادار مىکند. توطئه دشمن آن است که این دو مکتب را در مقابل هم قرار دهد. این اختلاف در جهت از بین بردن هویت یک ملت و در موضوعاتى ایجاد مىشود که نباید بین آنها باشد. به علماى محترم شیعه و سنى گفتم شما دم از وحدت مىزنید و این خیلى خوب است و من هم از شما ممنونم، اما از کید دشمن غافل نباشید. دشمن از راههایى وارد مىشود که ممکن است شما از آن غفلت کنید و به آن توجه نداشته باشید، هوشیار باشید و دشمن را در هر لباسى بشناسید، «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ» (محمد، 30)؛ از سخنانشان هم مىتوان آنها را شناخت (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 6/12/1381ش).
از دیگر اقدامات مهم راهبردى براى برونرفت از فتنه سلفى تکفیرى در حال و آینده جهان اسلام، تأسیس «مرکز جهانى مبارزه با جریان سلفى تکفیرى» از سوى مسلمانان است. متأسفانه یکى از نقاط ضعف جهان اسلام، خفتهگى و رخوت مراکز پژوهشى و علمى است که بهجاى جریانشناسى و رصد روزمره جدیدترین وقایع و راهبردهاى دشمنانِ وحدت اسلامى، به نوشتن یا ترجمه چند مقاله اکتفا کردهاند. همین مسأله موجب دورى از فضا و میدان اصلى مبارزه با جریانهاى سلفى تکفیرى شده است. اتفاقات امروز، حاصل برنامهریزىهاى دیروز بازیگران آن است و شناخت به موقع خطر، واکنش مناسب به موقع را ممکن مىسازد و بنابراین این کار، نیازمند تأسیس مرکزى است که جهان اسلام را بهطور مستمر و مداوم رصد کند. هرچه آگاهى و شناخت مسلمانان از دوستان و دشمنان وحدت اسلامى و اغراض و مقاصد شوم آنان بیشتر شود، قدرت آنها در خلق ابتکارات تقریبى بیشتر خواهد شد. چنان که دشمنان اسلام از دیرباز براى تحقق منافع خود در زمانهاى مختلف، بدون وقفه و بهطور مستمر تمامى اختلافات درونى میان مسلمانان از مذاهب مختلف را رصد و آنها را ذخیره مىکنند؛ سپس در زمان مقتضى با برجسته کردن همین نقاط اختلاف، نقاط ضعف جهان اسلام را نشانهگیرى کرده و آتش فتنه را برپا مىکنند. بنابراین براى برونرفتِ راهبردى از جریانهاى انحرافى و نیز پیشگیرى از وقوع سایر فتنهها در جهان اسلام، نیاز به پژوهشها و برنامهریزىهاى دقیق، بیش از پیش احساس مىشود که این امر جز در مراکز تحقیقاتى و علمى متمرکز، مشترک و پویا در جهان اسلام محقق نخواهد شد.
یکى دیگر از اقدامات مهم مسلمانان براى رهایى از شر جریانات سلفى تکفیرى «دشمنشناسى» مستمر است؛ زیرا دشمنان اسلام از مهمترین عوامل شکلگیرى و تجهیز مالى و نظامى این جریان انحرافى و افراطى در جهان اسلام هستند. آنان بهخوبى دریافتهاند که امروز بهترین راه مقابله با اسلام ناب محمدى، دامن زدن به زمینههاى افتراق و اختلاف، ایجاد جو بدبینى و اتهامزنى بین مسلمانان و نزاع در جوامع اسلامى به نام تکفیر است، چنان که هفته نامه اکومنسیت چاپ لندن به وضوح اعلام مىکند، امروز بهترین چیزى که نوید جلوگیرى از گسترش انقلاب شیعه را مىدهد، رد رسمى مذهب تشیع توسط سنیها است.
در مقابل این فتنهگرى و هجمه آشکار به شریعت عقلى، منطقى و رحمانى اسلام، ضرورى است رهبران و علماى جوامع اسلامى براى جلوگیرى از تکرار مصائب گذشته مسلمانان، در کنار خداشناسى «دشمنشناسى» را نیز به مسلمانان تعلیم دهند و ضمن افشاىترفندهاى استعمار، سطح آگاهى و اطلاعات سیاسى مردم از ماهیت واقعى رخدادهاى بینالمللى در جهان و منطقه خاورمیانه را ارتقا بخشیده، بر قدرت مقابله مسلمانان با توطئهها و شگردهاى سلطهگران جهانى افزوده، آنان را از خطر گرفتار شدن در دام دشمنان رهایى بخشند. رهبر معظم انقلاب در اهمیت دشمنشناسى و توجه اذهان نسبت به دشمن اصلى بیان کرده است که امروز یک عدهاى در بخشهاى مختلف دنیاى اسلام به نام گروههاى تکفیرى، وهابى و سَلَفى، علیه ایران، علیه شیعه و تشیع، دارند تلاش مىکنند، کارهاى بد و زشتى مىکنند، حماقت مىکنند، اما اینها دشمنهاى اصلى نیستند؛ دشمن اصلى، آن کسى است که اینها را تحریک مىکند، آن کسى است که پول در اختیارشان مىگذارد، آن کسى است که وقتىانگیزه آنها اندکى ضعیف شد، با وسایل گوناگون آنها را انگیزهدار مىکند؛ دشمن اصلى آن کسى است که تخم شکاف و اختلاف را بین آن گروه نادان و جاهل مىافشاند؛ اینها آن دست پنهانِ سرویسهاى امنیتى و اطلاعاتى است. بنابراین مکرر گفتهایم این گروههاى بىعقلى را که به نام سَلَفىگرى، به نام تکفیر، به نام اسلام با نظام جمهورى اسلامى مقابله مىکنند، دشمن اصلى نمىدانیم، اینها فریب خوردهاند... دشمن اصلى آن دشمن پشت پرده است، آن دست نه چندان پنهانى که از آستین سرویسهاى امنیتى بیرون مىآید و گریبان مسلمانان را مىگیرد و آنها را به جان هم مىاندازد (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 14/3/1393ش). رهبر انقلاب در این سخنان، ضمن آموزش دشمنشناسى به آحاد مسلمانان، آنان را به بازشناسى دشمن اصلى از دشمن فرعى دعوت مىکند. ایشان در فرازهایى دیگر از سخنانشان، با پرده برداشتن از نقشه دشمنان اسلام، علت اصلى شکلگیرى تکفیرىها در جهان را، منصرف کردن اذهان عموم از مسأله اصلى یعنى «مسأله فلسطین» و اغفال امت اسلامى از حضور دشمن در دل دنیاى اسلام برمى شمرد (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبرى، 16/6/1393ش).
بنابراین ضرورى است ملل مسلمان براى نجات از توطئهها و سیطره دشمنان، همواره از ساده اندیشى و حسن ظن نسبت به آنان دورى گزیده، ضمن افزایش هوشیارى و بیدارى خود، از تمام ظرفیتهاى مادى و معنوى خود براى شناسایى توطئههاى دشمن در هر شکل و رنگى سود جسته و آنها را خنثى نمایند.
نتیجه
1. عبرت گرفتن از پیامدهاى منفى منازعات مسلمانان در طول تاریخ گذشته و دورههاى مختلف زمانى، همواره باید مورد توجه و نصبالعین تمامى فرق و مذاهب اسلامى باشد؛ زیرا تکفیرهاى نابجا در گذشته، حوادث غمانگیزى را رقم زد و فضاى مسمومى را ایجاد کرد که بهسبب آن، از پیشرفت و تعالى اندیشههاى خلاق و مبتکر جلوگیرى کرد و اکثر جوامع اسلامى را دچار رکود فکرى و عقب ماندگى علمى در عرصههاى مختلف گردانید. در نتیجه، صفا و صمیمیت اسلامى قربانى منازعات فرقهاى شد و مجد و عظمتى که مسلمانان در سایه همبستگى و روحیه اخوت اسلامى بهدست آورده بودند، از هم پاشیده گشت. در چنین فضاى مسمومى، نصایح پیامبر گرامى اسلام فراموش شد و قلمها و قدمها، علیه یکدیگر به کار رفت؛ جنگهاى خانمانسوز و خونین به اسم دفاع از دین و مذهب برپا گردید و بحثهاى سطحى و غیر ضرورى، اصولى شمرده شد. هریک دیگرى را بدعتگذار، کافر، ملحد و غیره قلمداد کرد و از تکفیر و طرد و لعن یکدیگر براى پیشبرد اهداف خود، استفاده کرد. یکى دیگرى را «رافضى» خواند و آن دیگر مهر «ناصبى» بر پیشانى مخالف خود زد. بهسبب این مشاجرات و منازعات تاکنون خونهاى زیادى ریخته شده و استعدادهاى مسلمانان در مسیرهاى بیهوده و انحرافى هدر رفته و افکار خلاق و ابتکارات علمى و فنى مهجور شده و در این میان، دشمنان اسلام و امت اسلامى همواره سود فراوان برده و مىبرند؛ زیرا کشتار مسلمانان در اثناى این مخاصمات و منازعات مذهبى بهدست خود مسلمانان، آرزوى همیشگى و دیرین رژیم غاصب صهیونیستى براى کاستن از جمعیت مسلمانان بوده است.
2. امروز دشمنان اسلام بهسرکردگى آمریکا، با توجه به ضربهاى که از جمهورى اسلامى ایران بهعنوان پرچمدار اسلام ناب محمدى(ص) در مقابلِ اسلام دریوزگى و تحقیر و ذلت (اسلام آمریکایى) متحمل شده و مىشوند، روز به روز بر کینه و عداوتشان نسبت به اسلام و مسلمانان بیشتر مىگردد و بنابراین با بسیج تمام قواى مادى و معنوى خود براى جلوگیرى از تأثیرات انقلاب اسلامى بر حرکت بیدارى ملل مسلمان، مىکوشند باترفندهاى مختلف و ابزارهاى گوناگون ازجمله ایجاد گروههاى تروریستى تکفیرى (النصره، داعش و...)، چهره غیر منطقى، زشت و خشنى از اسلام و مذاهب آن به جهانیان معرفى کنند و با تبلیغات وسیع رسانهاى، هردم بر طبل اسلام هراسى و به تبع آن ایران هراسى مىکوبند و هدف اصلى آنان از تمامى این توطئهها و دسیسهها، ضربه زدن به کیان اسلام و هدم آن است، چنان که سید جمالالدین اسدآبادى در یک قرن گذشته بهخوبى آنرا دریافته و در هشدار به مسلمانان اعلام کرده، هر مسلمانى باید بداند که انگلیس قصد دارد دین اسلام را براندازد و مسلمانان را در همه جاى کره زمین نابود سازد، اگرچه این کار شدنى نیست.
3. اکنون و در چنین مقطع حساسى از تاریخ جهان، مهمترین اقدامات راهبردى براى برونرفت از فتنه جریانهاى سلفى تکفیرى، ایفاى نقش مهم علماى دینى، بسط وحدت و تقریب مذاهب اسلامى با تأکید بر مشترکات و دورى جستن از افراط و تفریط، ایجاد مرکز مبارزه با انحرافات فکرى و جریانهاى تکفیرى در جهان اسلام و نیز دشمنشناسى است. امروز تمام کشورهاى مسلمان و ملل منطقه باید با شناخت دشمنان واقعى و اصلى خود، ضمن کسب معرفت و اخلاق و نیز آگاهى از وجوب وحدت و تقریب و همدلى، تمام همت خود را مصروف به اختلافزدایى و کورکردن سرچشمههاى فتنه و فتنهگرى کنند و با تعامل یکپارچه و مستمر، تمام فعالیتهاى دشمن را رصد کرده و حربه انگلیسى مذهب علیه مذهب را ناکارآمد سازند.
مراجع
1. قرآن کریم.rn2. ابنابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، 1404ق.rn3. ابناعثم کوفى، محمد بن على، الفتوح، بیروت، چاپ على شیرى، 1411ق.rn4. ابنطاووس، الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، قم، چاپ جلالالدین حسینى، 1400ق.rn5. ابنقتیبه، محمد بن عبدالله، الامامه و السیاسه، تحقیق: على شیرى، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1410ق.rn6. ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا.rn7. ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه: فى السیاسه و العقائد و تاریخ المذاهب الفقهیه، قاهره، دارالفکر العربى، 2006م.rn8. امین، سید محسن، کشف الارتیاب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب، قم، دارالکتب الاسلامى، بىتا.rn9. بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخارى، بیروت، دارطوق النجاه، 1422ق.rn10. حر عاملى، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت، 1414ق.rn11. خمینى، روحالله، «سخنرانى به مناسبت شهادت عارف حسینى»، 14/6/1368ش.rn12. همو، «وصیت نامه سیاسى و الهى»، 26/11/1361ش.rn13. همو، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، بىتا.rn14. دائرة المعارف جهان اسلام، آکسفورد، چاپ دوم.rn15. دهخدا، على اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373ش.rn16. ریحانى، امین، تاریخ نجد الحدیث و ملحقاته، بیروت، مطبعة العلمیه، چاپ اول، 1928م.rn17. سیوطى، تاریخ الخلفاء، بیروت، 1394ق.rn18. شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، 1404ق.rn19. شهید ثانى، زینالدین بن على، الروضة البهیه فى شرح اللمعة الدمشقیه، بیروت، چاپ محمد کلانتر، 1403ق.rn20. شوشترى، نورالله، الصوارم المهرقه فى نقد الصواعق المحرقه، تهران، چاپ جلالالدین محدث ارموى، 1367ش.rn21. صائب، عبدالحمید، ابنتیمیه حیاته و عقایده، بیروت، الغدیر للدراسات الاسلامیه، چاپ دوم، 1423ق.rn22. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، مؤسسه عزالدین، چاپ دوم، 1407ق.rn23. عجلانى، منیر، تاریخ البلاد العربیه السعودیه، ریاض، دارالملک عبدالعزیز، 2002م.rn24. غزالى، فیصل التفرقه، دمشق، چاپ مصطفى عبدالله، 1417ق.rn25. قرطبى، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1405ق.rn26. کثیرى، محمد، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، بیروت، الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1418ق.rn27. مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.rn28. مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، قم، 1413ق.rn29. منقرى، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکى، تهران، انقلاب اسلامى، چاپ دوم، 1370ش.rn30. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعه، نجف، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، 1355ق.rn31. یعقوبى، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبى، تعلیق: خلیل منصور، قم، دارالزهراء، چاپ اول، 1429ق.rn32. www.khamenei.ir