2دانشجوى کارشناسى ارشد روابط بینالملل، دانشگاه اصفهان(نویسنده مسؤول).
چکیده
دنیاى اسلام بهویژه در سده اخیر با چالشها و بحرانهایى که از دو عامل استبداد داخلى و استعمار خارجى نشئت گرفته، مواجه بوده است. از جمله این چالشها و بحرانها، جریان تکفیرى در دنیاى اسلام است، غرب با استفاده از این فرصت، دست به اسلام ستیزى و اسلام هراسى مىزند و با معرفى تکفیریان بهعنوان نماد مسلمانان، چهرهاى زشت از مسلمان در برابر دیدگان بشریت به نمایش مىگذارد. . با توجه به منافع سیاسى، امنیتى و تجارى غرب در منطقه خاورمیانه، در نوشته پیش رو، نقش غرب در گسترش مناقشات اخیر خاورمیانه و بهطور خاص در حمایت از جریانهاى تکفیرى هستیم. بدینترتیب ابتدا مفهوم سلفیگری و تکفیرگرایى مورد بررسى قرار خواهد گرفت، سپس با تعریف استعمار به تبیین منافع سیاسى، امنیتى و تجارى غرب در این منطقه خواهیم پرداخت. روش تحقیق ما در این پژوهش توصیفى تحلیلى با ابزار کتابخانهاى مىباشد.
مقدمه
خاورمیانه بهدلیل ریشههاى تاریخى دینى، موقعیت حساس ژئوپولتیکى و برخوردارى از منابع عظیم نفت و گاز، همواره مورد توجه کشورهاى مختلف جهان قرار گرفته است لذا همواره با مسائل اقتصادى، سیاسى و ایدئولوژیکى در تحولات سریع خاورمیانه نقشآفرینى مىکنند. از نظر تاریخى خاورمیانه مهد ادیان الهى و محل ظهور و زندگى پیامبران الهى بوده است که اکنون در سراسر جهان داراى پیروان بىشمارى هستند. این ناحیه گروههاى فرهنگى و نژادى گوناگونى از قبیل فرهنگهاى عربى،ترکى، بربرها، بلوچى، ایرانى، کردى و آشورى را در خود جاى داده است.
از سویى اختلاف نظرهاى ایدئولوژیکى در قالب دیالکتیکهاى بین دینى گاه از چهارچوب نظرى و گفتمانى خود خارج شده و تحت عوامل مختلف داخلى و خارجى شکل افراطى به خود گرفته و باعث نزاعها و ستیزهایى مىگردد که امروز گریبان خاورمیانه را گرفته است. از این رو خاورمیانه را باید از جنبهها و ابعاد مختلفى که خود با آن مواجه است، بررسى کرد؛ زیرا نگاه تک بعدى و یک جانبه به مسائل آن مىتواند تحلیلها را ناقصگذارده و یا دچار اشتباه کند.
خاورمیانه یک دورانگذار سیاسى را در تاریخ معاصر خود تجربه مىکند که دلیل آن بروز تحولات عربى در منطقه است. قیام مردم در کشورهاى عربى که نظامهاى پادشاهى و بعضاً دیکتاتورى دارند، خاورمیانه را در شرایطى حساس و تاریخى قرار داده است. از طرف دیگر فعالیت گروههاى متعددتروریستى در خاورمیانه حیات سیاسى اجتماعى را در این منطقه با خطرهاى جدى روبهرو کرده است.ترور وتروریسم امروزه باعث بىثباتى در خاورمیانه گردیده است.
پدیده جریانهاى تکفیرى رخدادى تازه و نو مىباشد که از حیث رفتار همانندتروریستها عمل مىکنند. در طول تاریخ اسلام، افراد، فرقهها و گروههایى مخالفان خود را تکفیر مىکرده و با کوچکترین عاملى آنان را خارج از دین اسلام شمرده و حکم به وجوب قتل آنان مىدادند. شروع این پدیده مخرب، از خوارج آغاز شد و در دو قرن اخیر وهابیان شیوه آنان را ادامه دادهاند. جریان تکفیرى با ایجاد و برجستهسازى قرائتى خاص از دین، چهرهاى خشمگین از اسلام و مسلمانى به تصویر کشیده است. ملتهادر این روزها شاهد اوجگیرى حملات وهابیت تکفیرى است. آنان که از سوى استکبار جهانى به رهبرى آمریکا، صهیونیسم و کشورهاى اروپایى حمایت مىشوند، علیه مسلمانان بهویژه شیعیان مظلوم پاکستان و مسلمانان سوریه و عراق مرتکب جنایت مىشوند. در این جنایات مردم بىدفاع در کوچه و بازار هدف قرار گرفته و به خاک و خون کشیده مىشوند. دولتهاى حمایتکنندهتروریسم در خاورمیانه را مىتوان به دو دسته دولتهاى منطقهاى و دولتهاى فرامنطقهاى تقسیم کرد.
این جریان منحرف، تنها در شرایط بحرانى و با حمایت سیاسى و مالى قدرتهاى خارجى، قادر به ادامه حیات خونبار خود است. جریان سلفىهاى تکفیرى با اندیشههاى ارتجاعى خویش عملاً در خدمت سیاستهاى آمریکا درآمدهاند. القاعده، طالبان و سایر گروههاى مشابه در کشورهاى عراق، یمن، مصر، تونس، الجزایر، پاکستان، سوریه و دیگر کشورهاى اسلامى، به مهره بازى آمریکایىها در کشورهاى اسلامى تبدیل شدهاند. آنها با تفکرات متعصبانه خود، تصویر اسلام را در افکار عمومى جهان مخدوش مىکنند.
جریانهاى تکفیرى براى حیات خود به حمایت قدرتهاى جهانى و فرامنطقهاى نیاز دارند و اینقدرتها نیز براى رسیدن به اهداف خود در منطقه بهوجود جریانهاى تکفیرى نیازمندند. از این رو این اهداف به یکدیگر گره خورده و در نزاعها، جنگها و ناآرامىهاى منطقه، تجلى و نمود مىیابد. در اینجورچین سیاسى گاهاً منافع بعضى از دولتهاى منطقه نیز با منافع دولتهاى فرامنطقهاى گره خورده و منجر به حمایت از جریانهاى تکفیرى مىگردد. این مسألهاى آتش ناآرامىهاى خاورمیانه را شعلهورتر مىکند.
بررسى چرایى و دستهاى پشت پرده حمایت استکبار جهانى از جریانهاى تکفیرى (سلفىهاى تکفیرى) و اهداف آنها مىتواند در شناخت گروهتروریستى کمک شایانى داشته باشد. این گروه با زدن نقاب اسلام بر چهره خود و با نام اسلام، ریشه تمامیت دین مبین اسلام را مىزند و نیتى جز نابودى بنیانهاى اصلى اسلام را ندارد.
جریانهاى تکفیرى
تکفیر در لغت به معنى پوشاندن، کفاره دادن و کسى را کافر و بىدین خواندن است (معین). در اصطلاح کلام و فقه، بهمعناى نسبت کفر دادن به مسلمان است. تکفیر در اصل بهمعناى پوشیدن و پوشاندن است، ولى در عربى و فارسى به معانى گوناگونى به کار رفته (دهخدا، 1377ش)که بر پایه آنها در قرآن و احادیث و منابع کلامى و فقهى، چند مفهوم مصطلح یافته است، از جمله پاک کردن گناهان و ابطال عقاب (ابنابى الحدید، 1385ق، ج1، ص135).
تکفیر به معنى نسبت دادن کفر به شخص یا گروه، در قرآن کریم مصادیق متعددى دارد، از جمله کسانىکه حضرت مسیح(ع)را خدا پنداشتند (مائده، 17و72) و افرادى که به مردم جادوگرى مىآموختند (بقره، 102).
از آغاز قرن 14 قمرى بود که مکتب «سلفیه» بر سر زبانها افتاد و گروهى آنرا بهعنوان «دین» برگزیدند و خود را «سلفى» نامیدند و برخى آنرا «روش فکرى» براى رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. محققان اصطلاح سلفیه را در دو معنا استفاده کردهاند: معناى اول در مورد کسانى است که مدعىاند در اعتقادات و احکام فقهى باید به سلف صالح اقتدا کرد (بوطى، 1988م، صص259256). اما معناى دوم که بیشتر به دوران معاصر برمىگردد، با واژه تکفیر قرین است.
از مجموع تعریفهایى که از کتب لغتشناسى بیان شد، مىتوان گفت که سلف در اصطلاح بر رویکرد، گرایش و رفتار یک جریان خاص اشاره دارد که اولاً؛ بر رجوع به پیشینیان (پیامبر، صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین) تأکید دارند، ثانیاً؛ خود را مسلمان اصیل دانسته و اغلب گرایشهاى اسلامى غیر از خود بهویژه شیعیان را کافر مىپندارند و آنها را مستحق مجازات ارتداد مىدانند.
محمد سعید رمضان بوطى درباره سلفیه و پیدایش آن مىگوید: سلفیه پدیدهاى نسبتاً نوخاسته است که مدعى مسلمانى است و همه را جز خود، کافر مىشمرد. فرقهاى خودخوانده که با انتساب خود به سلف صالح و با طرح ادعاى وحدت در فضاى بىمذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنى همان بستر وهابیت، مدعى است که هیچ مذهبى وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنى دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهاى مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوى عالمان بوده، چشم پوشید و اسلام بلامذهب را اختیار کرد. سلفیه، دستى به دعوت بلند مىکند و مىگوید: بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب، بهسوى یگانه شدن برویم، اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمى کشد و مدعى است که با حذف دیگران از جامعه اسلامى و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامى را یکدست مىکند. در پشت این دعوت به بىمذهبى، نوعى مذهب نهفته است، بلکه دعوت، خود نوعى مذهب است، آن هم مذهبى گرفتار چنگال جمود و تنگنظرى که اسلام را بهصورت دینى بىتحرک، بىروح، ناقص و بىجاذبه تصویر مىکند و با احیاى خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزدیک شدن به هم دیگر مىبندد (بوطى، 1375ش، ص16).
از نظر تاریخى، هرچند برخى از رگههاى اندیشه سلفیگری در قرن چهارم شکل گرفت، بهدلیل تعارض با اندیشه مسلمانان، در مدتى کوتاه خاموش شد. در قرن هفتم، ابنتیمیه مذهب سلفیگری را احیا کرد و آتش اختلاف را میان جهان اسلام شعلهور کرد. پس از وى نیز شاگردش ابنقیم، براى زنده نگاه داشتن این اندیشه بسیار کوشید، اما وى نیز کارى از پیش نبرد. در قرن دوازدهم، جریانهاى سلفیگری در نجد، حجاز و شبه قاره، با تفاوتهایى آغاز شد که بهدلیل حمایتهاى انگلستان، بهویژه در نجد و حجاز، توانست رشد کند و در دوران کنونى نیز جریان سلفیگری به اهرمى در دست آمریکا براى پیشبرد هدفهاى خود در کشورهاى اسلامى تبدیل شده است. امروزه سلفیگری شاخهها و جریانهاى مختلفى دارد که طیفى از دیدگاهها و باورهاى مختلف را تشکیل مىدهد (علیزاده موسوى، 1391ش، ج2، صص3727).
در دهههاى اخیر، جریان سلفى بهعنوان یکى از جبهههاى ستیز با مدرنیسم و تمدن غربى در جهان اسلام، اهمیتى بیش از گذشته یافته و در نقاط مختلف جهان اسلام با افزونى نفوذ مواجهه بوده است. ولى باید توجه داشت که اکنون سلفىها یکدست نیستند، بلکه گروهى «سلفى تبلیغى» هستند، ولى گروهى دیگر مانند القاعده و طالبان گام فراتر نهاده و «سلفى جهادى» مىباشند و مىگویند با تشکیل جنبشهاى مسلحانه زیرزمینى باید دولتها را سرنگون کرد و قدرت را بهدست گرفت و اسلام اصیل را پیاده کرد (پاکتچى، 1381ش، ج9، ص481). اکثر محققان ریشهها و عوامل بنیادگرایى اسلامى را به شرایط تاریخى دوره استعمار غربى بازمى گردانند. هرایر دکمجیان در این خصوص گفته است که بنیادگرایى اسلامى در پاسخ به شرایط بحرانى جهان اسلام در سه قرن اخیر شکل گرفته است. به نظر او سقوط پى درپى امپراطورى عثمانى در رویارویى با اروپا، ضرورت مداوم بررسى مجدد اندیشهها و تفکرات اسلامى را مطرح ساخت. جامعه اسلامى یک پاسخ فرهنگى بومى به این شرایط داد که عبارت بود از بازگشت به اسلام و اصول بنیادین آن (دکمجیان، 1377ش، ص21).
در این سیاق، «تکفیرى» عنوانى است که به فرد یا جریانى اطلاق مىشود که غالباً برخاسته از قرائتهاى مختلف سلفى وهابى، مسلمانان را به صرف آنکه با آنان همعقیده نیستند، برخلاف معیارهاى شرعى شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین مىکنند. تکفیرگرایى، مسأله نسبتاً جدیدالحدوث و خطرناکى بود که ابنتیمیه (13281263م) آنرا در آغاز دعوت خویش تئوریزه کرد و بسط داد و در نهایت، به اصول فکرى گروههاى سلفى راه یافت. امروزه، جریان سلفیگری به اعتبار این شاخصه، «تکفیرى» نامیده مىشود و دایره موضوعاتى که از نظر آنها موجب کفر و شرک مىشود، بسیار متنوع و از حد احصا و حوصله خارج است (سید نژاد، 1388ش، صص96و97).
هرجا مؤلفههاى قومى مذهبى، عشیرهاى یا اختلافهاى زبانى نژادى حاکم باشد، این نوع خشونت زمینه ظهور بیشترى دارد. اینگونه منازعات اغلبآمیزهاى از «هویت» و «امنیت جویى» را هدف قرار مىدهند. مهمترین اجزا و عناصر «خشونتهاى هویتى»، کشمکشهاى داخلى قومى اقلیتى، ادعاهاى مذهبى، هراس افکنىهاى فرقهاى و برترى جویىهاى ایدئولوژیک هستند. منازعات فرقهاى مذهبى فراگیرترین و خشنترین نوع کشمکش هویتى است. باورهاى مذهبى بعد اعتقادى فکرى هویت را که «نمود پایا از شخصیت» فردى معتقد و متعصب محسوب مىشود، دربر مىگیرد. نظام باورهاى دینى بهصورت هسته معنایى فرد دیندار عمل مىکند و زندگى را براى وى قابل پیشبینى مىسازد و اعتماد و اتکاى مضاعفى به او مىبخشد. فرد به پشتوانه این شرایط، احساس آرامش و امنیت فراتر از عنصرى روان شناختى اجتماعى، «هویت قومى» برخلاف «هویت مذهبى» مىکند. بنابراین در این شرایط، خشونت زمانى رخ مىدهد که روند وقایع حاکى از به خطر افتادن هسته معنایى هویت فرد معتقد باشد، یا دست کم آن فرد اینگونه احساس کند. در این حالت، واکنشهاى تهاجمى یا تدافعى معطوف به احتراز از نابودى مادى یا معنوى، شکل مىگیرد.
استعمار و تکفیر
استعمار براى حاکمیت و تقویت سیاستهاى خود همواره بهدنبال راهها و زمینههایى است و با شعار همیشگى «اختلاف بیانداز و حکومت کن»، یکى از راههاى رسیدن به اهداف خود را، ایجاد جوّ ناسالم و تکفیر در جامعه مىداند. از این رو مىتوان گفت: جریان تکفیرى که در پى اختلاف و ایجاد بدبینى و کینه توزى و جوّ ناسالم در جامعه است، ریشه در استعمار دارد. اگر بگوییم موفقترین راهى که استعمارگران براى از بین بردن نیروها و تضعیف مسلمانان به کار گرفتهاند، همین اشاعه بدبینىها و اتهامات در جامعه مسلمانان بوده است، سخنى به گزاف نخواهد بود.
اهداف استعمار و موانع آن
استعمار، واژه عربى است که از عمارت گرفته شده و در لغت بهمعناى آبادانى است (معادل کلمه انگلیسى کلونى که براى مهاجرت قومى بهسرزمینى بهمنظور آبادى آن به کار مىرود). در اصطلاح ادبیات سیاسى، این واژه بهمعناى تسلط سیاسى، فرهنگى و اقتصادى ملتى نیرومند بر ملت ضعیف و نگهداشتن آن در وضعیت فرودست و عقب مانده است (علیزاده، 1377ش، ج1). استعمار با شعار فریبنده «آبادانى» سلطه خود را بر مناطق مورد نظر در اقصى نقاط جهان و بهویژه در کشورهاى اسلامى اعمال نمود و در صدد گسترش نفوذ و قلمرو حاکمیت خویش و نیز غارت و چپاول سرمایهها و ثروتهاى ملى آن کشورها برآمد. اما همواره دستیابى به این اهداف به راحتى میسّر نبود و با موانعى همراه بود. ملتها به راحتى نمىتوانستند به خواستههاى فزون طلبانه استعمارگران سر تسلیم نهاده و به آنان خوشامد گویند. علل و عوامل بسیار موجب ایستادگى مردم در برابر نیروهاى مهاجم و ویرانگر مىشد، مانند: ملیت، زبان، فرهنگ، مذهب و.... این عوامل از مقاومت یکسانى برخوردار نبودهاند، برخى از این عوامل نمىتوانستند مدت زمان طولانى دوام بیاورند و به زودى محکوم به شکست مىشدند.
اما عامل دین و مذهب از دوام بیشترى برخوردار بود و مىتوانست سد محکمى در برابر فزونطلبىهاى متجاوزان ایجاد نماید. بهویژه دین اسلام که در متن دستورات آن، ظلم ستیزى و گریز از ظلم و ستم قرار دارد و همواره موجبترس و هراس استعمارگران گردیده است. چنانچه خود آنان بر این واقعیت اعتراف نمودهاند. یکى از نمایندگان مجلس عوام انگلیس در حالى که قرآن در دست گرفته بود گفت: «اروپا باید بداند تا وقتى که این کتاب راهنما و مورد عمل مسلمانان است، هرگز امکان ندارد که پایههاى سیاست استعمارى ما در آن سرزمینها مستقرگردد!»(«استعمار و تکفیر»، 1365ش، ص98).
با توجه به عناصر و مؤلفههایى که در دین اسلام وجود دارد و مانع نفوذ استعمار مىگردد، مانند: روح حاکم بر تعالیم اسلام که همواره مسلمانان را به برادرى و مهربانى دعوت مىنماید و به همدردى و همکارى با یکدیگر فرامى خواند، روح عدالت خواهى و ظلم ستیزى و عدم پذیرش سلطه و ستم، تقویت روحیه وحدت گرایى و داشتن امت واحده، وجود رهبران و عالمان دینى و.... با وجود چنین عناصر قدرتمند، استعمار به فکر چاره افتاد، تا راه نفوذ خویش را در میان مسلمانان و کشورهاى اسلامى پیدا نماید و به هر شیوه ممکن در میان آنان نفوذ کند. استعمارگران با جمعبندى تجربیات چندین ساله، بدین نتیجه رسیدهاند که بهترین و موفقترین راه براى رسیدن به اهداف شیطانى خود ایجاد فضاى بدبینى و نفاق در بین مسلمانان است؛ زیرا از رویارویى نظامى با مسلمانان هیچ خاطره خوشى ندارند؛ نه در جنگهاى صلیبى که کشیشان خونریز با تحریک احساسات مذهبى صدها نفر را علیه مسلمانان بسیج نمودند و نه در شکست خفتبارشان در سرزمینهاى اسلامى، مانند: لیبى، عراق، الجزایر، افغانستان و....
حربه اتهام به اسلام و مقدسات آن و اتهامات واهى و ناروا به اسلام و مسلمانان با پاسخهاى علما و اندیشمندان اسلامى مواجه شد و دشمن از این طریق راه به جایى نبرد. همچنان که اشاعه فساد و تحرکات ناسیونالیستى با همه اهمیت و خطراتى که متوجه اسلام و مسلمانان نمود، براى استعمارگران چندان راه مطمئن و بىدردسرى نبوده است و با کمترین توجه مسلمانان، بىثمر گشته و سوابق آن جبران شده است. اما آنچه توانست ضربه کارى بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد نماید و هنوز هم ادامه دارد، بلکه شدیدتر نیز شده، ایجاد جو بدبینى و اتهامات و تکفیرها در میان مسلمانان است. این آنچیزى است که توانست روح برادرى اسلامى را که همه مسلمانان را از هر فرقه و گروه گرد هم جمع مىکرد، به یک حالت تنفر و انزجار و بىتفاوتى نسبت به یکدیگر تبدیل نماید. امروز این همه ذلت و زبونى مسلمانان در مقابل بیگانگان و وجود یک غده سرطانى به نام اسرائیل در قلب جهان اسلام، همه و همه میوه تلخ همین شجره خبیثه است.
استعمارگران با گسترش دادن جو نفاق و بدبینى از حربه مذهب علیه مذهب یعنى تضعیف اسلام بهوسیله خود اسلام، استفاده کردند و با شیوههاى بسیار پیچیده، به میدان آمده و از علماى عوام زده و جهالت عوام با تکیه بر احساسات مذهبیشان و از افراد خائن و ضعیف الاخلاق بهعنوان عامل داخلى در پیاده کردن برنامههاى خود بهره بردند. استفاده از این حربه در میان هر قوم و طایفهاى موجب اختلاف، درگیرىهاى فرسایشى، هدر رفتن نیروها و امکانات و در نتیجه موجب ضعف آن ملت مىشود. اصل در اسلام و دیگر ادیان آسمانى، وحدت، محبت، اخلاق، دوستى و برادرى است و هر آنچه از انسان سر زند و متناقض با این ارزشها باشد، نشانگر جهل نسبت به اسلام است.
اهداف سیاسى، امنیتى و تجارى غرب در حمایت از جریانهاى تکفیرى
جریان سلفیگری و تکفیری جریان خطرناکى است که تاکنون مسلمانان از آنها آسیبهاى زیادى متحمل شدهاند. دولتهاى غربى بهخصوص آمریکا همچنان مىکوشند از این جریان در جهت منافع خود استفاده کنند. بههمیندلیل، اقداماتتروریستى جریان سلفیگری که در جهت سیاستها و اقدامات توسعه طلبانه آمریکا و متحدانش باشد، هیچ بازتاب منفى ندارد و حتى بر آن سرپوش هم مىگذارند. با این حال، سلفیگری متعصب، بهویژه فرقه وهابى آن، زیربناى عقیدتى و فکرى مستحکمى ندارد و با جریان بیدارى اسلامى و انقلابهاى منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بیگانه است و نمىتواند در قالب بیدارى اسلامى مطالعه شود؛ زیرا عامل مؤثر در شکلگیرى بیدارى اسلامى در جهان عرب در قرون معاصر، علاوه بر میراث اسلامى، سلطه غرب بوده است که پیش از آن دنیاى عرب، در انزواى ناشى از غفلت از جهان بیرون بهسر مىبرد (خدورى، 1372ش، ص288).
دولت آمریکا و همپیمانان اروپایىاش موج اسلام ستیزى را در جهان به راه انداخته و مدیریت مىکنند. آنها براى توجیه سیاستهاى اسلام ستیزانهشان اقدماتتروریستى و خشونتبار سلفىها را بهعنوان نشانههاى خشونت و افراطگرایى دین اسلام به مردمشان و افکار عمومى جهان معرفى مىکنند. در حال حاضر، چاههاى نفت عربستان به روى حمایت از گروههاى تکفیرى کاملاً گشوده شده است؛ در صورت مجروح شدن تکفیرىها در طول مبارزه با مسلمانان، بیمارستانهاى رژیم صهیونیستى به حال آنها رسیدگى مىکند و مداواى آنان را بىکم و کاست انجام مىدهد؛ انواع سلاحهاى به کار رفته توسط گروههاى تکفیرى، منحصراً تولیدکننده کارخانجات اسلحهسازى آمریکا و همپیمانان آنها است. شاخه رادیکال اسلام گرایى محصول چیزى است که اولیور روآ آنرا «سرزمین زدایى» اسلام مىنامد. یعنى آحاد جوانان مسلمان ریشههاى فرهنگى خود را از دست داده و از جامعه کشورهاى غیر اسلامى رها شدهاند، این مسأله روشنکند که چرا سر منشأ بسیارى از اسلام گرایان رادیکال غرب است و نه منطقه خاورمیانه (Roy, 4002, p.211).
جریانهاى تکفیرى وتروریستى در خاورمیانه کارویژههاى گوناگونى در راستاى منافع و اهداف سیاسى، امنیتى و تجارى قدرتهاى فرامنطقهاى ایفا مىکنند و این مسأله مهمترین دلیل حمایت دولتهاى غربى از این گروههاىتروریستى تکفیرى است. در این میان، با توجه به اهمیت حفظ حضور و نفوذ قدرتهاى فرامنطقهاى در خاورمیانه و وجود گروههاىتروریستى در کشورهاى خاورمیانه که به ایجاد ناامنى در این کشورها منجر مىگردد، زمینه لازم براى حضور و نفوذ قدرتهاى فرامنطقهاى فراهم مىشود. چنانچه این موضوع باعث گردیده که آمریکا پس از پایان جنگ سرد، با بهانه بحران و بىثباتى موجود در خاورمیانه، حضور نظامى و سیاسى خود را تقویت بخشد و به نوعى بهعنوان تنها ابرقدرتى معرفى گردید که ادعاى مدیریت خاورمیانه حساس و همیشه ملتهب را دارد.
در واقع، استراتژى آمریکا در قبال گروههاىتروریستى و تکفیرى خاورمیانه از منطق رئالیستى «دشمن دشمن من دوست من است» تبعیت مىکند. این مسأله سبب مىشود که این کشور نقش مؤثرى در شکلگیرى، تقویت و مدیریت این گروهها در مقابل کشورهاى مخالف با سیاستهاى آمریکا در منطقه داشته باشد. چنانچه آمریکا در خلال جنگ سرد در راستاى رقابتهاى ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک خود با شوروى، نقش مهمى در تقویت القاعده در افغانستان داشت، بنابراین این موضوع روشن مىگردد که دموکراسى، حقوق بشر و مبارزه باتروریسم، ابزارى براى تسلط بیشتر آمریکا و قدرتهاى فرامنطقهاى بر خاورمیانه است. ذکر این نکته نیز ضرورى است که برخورد متفاوت و گزینشى آمریکا با مقولهترور در خاورمیانه، خود دلیلى دیگر بر این مدعا است؛ زیرا در صورتى کهتروریسم در جهت منافع آمریکا باشد، این کشور از آن دفاع کرده و یا واکنشى متناسب با آنچه باید انجام نمىدهد. بهعنوان مثال مىتوان به تحرکات اخیر داعش در عراق اشاره کرد که در ابتدا چون در راستاى منافع آمریکا یعنى سرنگونى اسد و برکنارى نورى المالکى بود، با سکوت این کشور روبهرو گردید و پس از تقویت داعش، جنایات گسترده آن در مناطق مختلفى از سوریه و عراق و نزدیکى آن به اربیل که منافع آمریکا را به خطر مىانداخت، با واکنش این کشور مواجه شد. منطقه خاورمیانه بهدلیل اهمیت ژئوپلتیک ویژه خود طى دورانهاى گذشته همواره کانون توجه دول بیگانه و قدرتهاى استعمارى قرار داشته است. امروزه این ناحیه به واسطه موقعیت استراتژیکى و ژئوپلتیکى و وضعیت سیاسى حاکم بر آن عنصر مهم تأثیرگذار بر معادلات بینالمللى محسوب مىگردد. این منطقه همواره صحنه نفوذ و منازعات قدرتهاى بزرگ عرصه بینالملل بوده و میزان حضور در این منطقه یکى از عوامل مهم در تعیین میزان قدرت جهانى و موقعیت بینالمللى قدرتهاى بزرگ در عرصه رقابت جهانى بوده است. ژئوپلتیک برتر و قرار گرفتن در حد فاصل قدرتهاى بزرگ بینالمللى، منشأ مواد خام ارزان قیمت براى اقتصاد دنیا و کانون انرژى جهان بهخصوص نفت و گاز و بازار بزرگ مصرف تولیدات کشورهاى صنعتى و توسعه یافته بودن، این منطقه را به کانون توجه قدرتهاى بزرگ سیاسى و اقتصادى جهان تبدیل کرده است (جمعهاى، 1388ش، ص7). همچنین خاورمیانه از مناطقى است که بهدلیل برخوردارى از ذخایر عظیم نفت، یک منبع انرژى براى جهان به شمار مىرود.
عربستان، ایران، عراق، کویت و امارات متحده عربى از کشورهایى هستند که داراى بزرگترین منابع نفت در جهان هستند. خاورمیانه همچنین داراى ذخایر عظیم گاز طبیعى است. ایران و قطر بهترتیب اولین و دومین ذخایر گاز طبیعى در جهان را دارند. اقتصاد کشورهاى نفت خیز خاورمیانه بیشتر تک محصولى و به صادرات نفت وابسته است و کمتر از منابع نفت در بخش صنعتى این کشورها استفاده مىشود. نفت براى صنعت خاورمیانه جنبه حیاتى دارد و خاورمیانه عمدهترین منطقه نفت خیز جهان به شمار مىرود. این منطقه در سال 1372 ذخیرهاى برابر با 56 درصد از ذخایر جهانى را در اختیار داشت. کشور عربستان در منطقه با داشتن 257/8 میلیارد بشکه، 25/6 درصد ذخایر جهان را به خود اختصاص داده است. پس از عربستان کشور عراق قرار دارد، میزان ذخیره نفت عراق بالغ بر 112 میلیارد بشکه تخمین زده مىشود که حدود 11 درصد ذخیره نفت جهان را شامل مىشود. بسیارى از کارشناسان اعتقاد دارند که عراق داراى ذخایر بیشترى نیز هست که مىتواند مجموع ذخایر نفت را دو برابر کرده و برابر با درصد ذخایر عربستان سعودى قرار دهد. برآورد نشان مىدهد که 90 درصد حوزههاى نفتى عراق کشف نشدهاند. عمدهترین منابع گاز جهان پس از روسیه در منطقه خاورمیانه مىباشد، این منطقه در مجموع 31 درصد از منابع گاز طبیعى را در خود جاى داده است. ایران به تنهایى نیمى از این ذخایر را در اختیار دارد. وابستگى کشورهاى صنعتى به انرژى منطقه، اهمیت آنرا فوق العاده افزایش داده است. کشورهاى اروپایى، چین، ژاپن و کشورهاى تازه صنعتى شده بالغ بر70 درصد و آمریکا 26 درصد انرژیشان را از منطقه خاورمیانه تأمین مىکنند و این وابستگى رو به افزایش است (جمعهاى، 1388ش، صص63و64).
منطقه خاورمیانه بهویژه از زمان پایان جنگ جهانى دوم به این سو، بهدلیل اهمیتى که در اقتصاد جهانى پیدا کرد، بیش از پیش مورد توجه قدرتهاى بزرگ قرار گرفت و آنها را وادار ساخت، تا براى حضور و نفوذ در تحولات این منطقه، از ابزارهاى مختلفى استفاده کنند. در قرن بیستم، این منطقه از یکسو تأمینکننده بخش عمدهاى از انرژى جهان به شمار مىرفت و از سوى دیگر کانون برخى از بحرانها و تنشهایى بوده است که عمدتاً ناشى از حضور اسرائیل و مطامع برخى از قدرتهاى بزرگ بهویژه آمریکا مىباشد. بههمیندلیل، تحولات منطقه خاورمیانه با امنیت جهانى و نیز اقتصاد سیاسى بینالملل گره خورده است. خاورمیانه با بهرهمندى از ذخایر عظیم نفت و گاز، موقعیت ژئوپلتیک و استراتژیک و ویژگىهاى فرهنگى و مذهبى، داراى اهمیتى بسیار است و از این رو، همواره عرصه تاخت و تاز قدرتهاى فرامنطقهاى بوده است. اساسىترین ستیزه در سطح بینالمللى بر سر منابع انرژى جهان است. کنترل راههاى عبور منابع نفتى منطقه بهویژه جهان عرب و متعاقب آن اعمال اصلاحات اقتصادى متناسب با اهداف آمریکا در فضاسازى سیاسى متناسب با این رویکرد، از اهداف آمریکایىها است (همان، ص65). نفت خام هماکنون مهمترین و اجتناب ناپذیرترین ماده خام در تمدن صنعتى جهان است. امروزه نفت و گاز از صورت کالاى اقتصادى خارج شده و بهصورت یک ارزش استراتژیک درآمده است (هاشمیان و خادم، 1383ش، ص106). نفت در نظام بینالملل کنونى عامل مهمى در میزان قدرت کشورها محسوب مىشود و مقام و مرتبه ملل را در خصوصِ تملک یا نحوه دسترسى به منابع آن، در موازین بینالمللى قدرت مشخص مىسازد. بنابراین استراتژى آمریکا بهویژه پس از فروپاشى شوروى تسلط هرچه بیشتر بر منابع نفتى و کنترل مسیرهاى انتقال آزاد انرژى به بازارهاى مصرف و بهطور مستقیم کنترل اقتصاد جهان سرمایهدارى بوده است (عزتى، 1382ش، ص26). اگر آمریکا بر نفت خلیج فارس تسلط نداشته باشد قدرت این کشور براى کنترل مناطق کلیدى در سایر نقاط جهان نیز شدیداً کاهش خواهد یافت. آمریکا بهرغم برخوردارى از منابع غنى و سرشار نفتى، سیاست خود را مبتنى بر حفظ منابع زیرزمینى نفتى خود، تأمین انرژى از طریق خرید نفت از کشورهاى تولیدکننده و حفظ و گسترش منابع استراتژیک خود قرار داده است. بنابراین اقتصاد آمریکا بهشدت به وضعیت نفت و انرژى حساس و وابسته است. تضمین امنیت چرخه عرضه و تقاضاى نفت و سایر حاملهاى انرژى از یکسو و از سوى دیگر دستیابى به منابع ارزان و فراوان نفت و انرژى، راهبرد اصلى آمریکا در این خصوص است. به اینترتیب آمریکا همواره نسبت به منابع نفتى خاورمیانه چشم طمع داشته و تسلط بىقید و شرط بر آنها از اهداف جدى آمریکا است و این همان واقعیت تلخ و پشت پرده دخالت نظامى آمریکا در جنگ عراق است و دنیا امروز شاهد است چگونه شرکتهاى بزرگ نفتى آمریکایى، بهرغم وضعیت نابسامان اقتصادى و نیاز مردم عراق، نفت این سرمایه ملى این کشور را به تاراجبرند. از سوى دیگر، خاورمیانه بازار مصرف جذابى است که غرب به هیچ قیمتى نمىخواهد آنرا از دست بدهد. یکى از راههاى حفظ این بازار حضور قدرتهاى جهانى و فرامنطقهاى در خاورمیانه است که زمینه بهرهبردارى از این بازار را فراهم مىکند. اگر کشورهاى خاورمیانه به سمت استقلال اقتصادى رفته و داراى ثبات اقتصادى شوند و به تولید روى آورند، دیگر مصرفکننده خوبى براى محصولات غرب نخواهند بود. بنابراین غرب از وجود گروههاىتروریستى براى برهم زدن آرامش و ثبات کشورهاى خاورمیانه استفاده مىکند، تا از رسیدن این کشورها به استقلال و رشد اقتصادى ممناعت به عمل آورده و همچنان آنان را مصرفکننده خود نگاه دارد. با تکیه بر نظریات امپریالیسم و نقش پیرامون دولتهاى خاورمیانه در منظومه امنیت ملى قرن 20، به این رهیافت مىرسیم که امنیت خاورمیانه بیشتر از ناحیه قدرتهاى بزرگ تهدید خواهد شد و همچنان امنیت، مهمترین موضوع گفتمانهاى ژئوپلیتیک در قرن 20 و 21 باقى خواهد ماند (جمعهاى، 1388ش، ص67).
عدم ایجاد همگرایى منطقهاى در خاورمیانه و همچنین در میان کشورهاى اسلامى، در چهارچوب «سیاست تفرقه انداز و حکومت کن» از دیگر اهداف امنیتى این کشور در منطقه است. بدین منظور، آمریکا به حمایت از جریاناتى که باعث تقویت شکافهاى قومى، مذهبى و نژادى در منطقه مىشوند، مىپردازد. از این رو همواره اینقدرتها تلاش مىنمایند با بهانههاى مختلف از جمله مبارزه باتروریسم، برقرارى دموکراسى و جنگ و اشغال نظامى، با حضور فیزیکى خویش، این منطقه را کنترل کنند و با ایجاد ناامنى و اختلافات مذهبى، قومى و نژادى، مانع رشد و قدرت ایدئولوژى اسلامى شوند. «فرانسیس فوکویاما» و «ساموئلهانتینگتون» دو استراتژیست مهمى هستند که نظرات آنان در جهت دهى به سیاست خارجى آمریکا و انگلیس نقشى را ایفا مىنماید، آنان اسلام را بهعنوان دشمن جدى تمدن غرب معرفى مىکنند که غرب جهت استیلاى خویش و ایدئولوژى لیبرال سرمایه دارى، هیچ راهى جز برخورد نظامى با جهان اسلام ندارد. از این رو بسیارى از تحلیلگران سناریوى 11 سپتامبر را نقطه شروعى بر این مسأله مىدانند. هیچ جامعهاى بهطور مطلق آسیب پذیر نیست، بلکه از مقدورات امنیتى حداقلى برخوردار است که مىتواند با بهرهگیرى از آنها، از گستره و عمق خطر بکاهد و آسیب بالقوه و یا وارد آمده را مهار و در صورت امکان به یک نقطه قوت سیستم مبدل نماید (نصرى، 1380ش، ص40).
غرب همواره از گسترش و نفوذ اسلام در جهان هراس داشته است؛ زیرا گسترش اسلام را که باعث آگاهى افکار عمومى مىگردد، در تضاد و تعارض با سیاستها و منافع خود مىداند. به خطر افتادن منافع غرب توسط مکتب اسلام پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و پس از آن فروپاشى شوروى، رنگ و بوى جدىترى به خود گرفت و سیاستمداران غربى را بر آن داشت، تا به مبارزه با آن بپردازند. پرداختن به چرایى این هراس از اسلام در موضوع نوشتار ما نیست و از آن مىگذریم، اما تأکید بر این نکته ضرورى است که روح واقعى دین اسلام که مبتنى بر انگارههاى ضد امپریالیستى، برابرى و آزادى است، اصلىترین دلیلترس غرب از نفوذ و گسترش اسلام است.
اهداف استعمارگران در طرفدارى از تروریستهای تکفیری
1. تحریف حقیقت اسلام و هجمه علیه مقدسات آن.
2. خنثى کردن و به انحراف کشیدنِ احکامى چون جهاد و فروکاستن دین به نماز.
3. ممانعت از تجمع در زیارتگاهها بهعنوان یکى از نمودها و پایگاههاى وحدت و قدرت سیاسى مسلمانان و تخریب آنها بهعنوان مظاهر شرک، ایجاد تفرقه و جنگهاى داخلى و خونریزى بین مسلمانان.
اختلاف اهل تشیع و تسنن که پیش از ظهور وهابیت، 10 درصد بود، با فعالیتهاى این فرقه امروز به 90 درصد افزایش یافته است. استعمارگران که مىدانستند اگر مسلمانان اسلام حقیقى را درک نمایند، دیگر تن به استعمار و استثمار نخواهند داد، سیاست ظریفانه و مؤثر تخریب اسلام حقیقى و تقویت اسلامِ کاذبِ خود را در پیش گرفتند، بنابر ضرب المثل عربیِ «آهن را تنها آهن میتواند ببُرَد»، استعمار انگلستان تشخیص داد که تنها راه تخریب اسلام این است که با توسل به حربه مذهب علیه مذهب، خودِ اسلام را وسیله مبارزه با اسلام نماید. از حربههای جدید وهابیت برای مخدوش نمودن اسلام، بدعتگذاری در آیینها و مناسک دینی است. در این فرقه نوظهور، مفتیان وهابی را جایگزین اوصیای رسمیِ پیغمبر(ص) کرده و با در دست گرفتن تفسیر قرآن، هدایتِ خوارج عصر جدید را در دست گرفته و توسط ایشان فتوا به تکفیر مسلمانان دهند (انجمن مهدوى ایران، 1393ش).
رهبر معظم انقلاب در بخشى از سخنان خود در سالگرد رحلت امام خمینى(ره) با اشاره به نقش دستهاى نه چندان پنهان غرب در حمایت از تکفیرىها بیان داشت: «معتقدیم که دست نه چندان پنهان دشمن که مسلمانان را به جان هم مىاندازد، دشمن اصلى ما است، نه این گروههاى فریب خورده». ایشان در ادامه بهعنوان یک مصداق در بحث اصلى فرعى کردن دشمنان، به اقدامات زشت برخى گروههاى جاهل تکفیرى علیه تشیع اشاره کرد و گفت: «همه باید متوجه باشند که دشمن اصلى، سرویسهاى اطلاعاتى بیگانگان و کسانى هستند که این جریانها را تحریک مىکنند و پول و سلاح در اختیارشان قرار مىدهند».
نتیجه
1. خاورمیانه بهدلیل دارا بودن منابع عظیم انرژى و موقعیت خاص ژئوپولتیک خود همواره مورد توجه و طمع قدرتهاى استعمارى و ابرقدرتها بوده است. بهدنبال اوجگیرى فعالیتهاى اسلام گرایانه، از اواخر دهه 1970م، گروههاى سیاسى و اجتماعى متعددى در خاورمیانه پدیدار شدند که مىکوشیدند کامل بودن اسلام را در عمل نشان دهند، از این رو بهسرعت اسلام گرا، بنیادگرا و یا سلفى نام گرفتند.
2. از دید این گروهها، اسلام مجموعهاى کامل از احکام و دستورات است که به تمامى نیازهاى بشرى پاسخ مىدهد و سعادت انسان را در همه ابعاد ضمانت مىکند، منتها وابستگى حکومتها و نخبگان سیاسى و اقتصادى و نیز محافظه کارى نهادها و گروههاى مذهبى سنتى مانع از این امر مهم شده است. بنابراین براى رفع مشکلات گوناگون، چارهاى نیست جز بازگشت به اسلام اصیل و تلاش براى اجراى کامل شریعت و البته این امر بهمعناى درگیرى همزمان در دو جبهه بود: از یکسو با نظام سیاسى و نخبگان حاکم که فاقد مشروعیت و مانع اجراى شریعت دانسته مىشدند و از سوى دیگر با نهادها و گروههاى مذهبى سنتى که انحصارگرا، ناکارآمد و حتى وابسته تلقى مىشدند.
3. جریان سلفى با استفاده از اندیشههاى تکفیرى ابنتیمیه و منابع مالى وسیعى که شبکههاى وهابیت در اختیار آنان قرار مىدهند، سازماندهى گستردهترین شبکهتروریستى جهان، یعنى القاعده را در اختیار دارد که بهدلیل استفاده از اشکال مختلف ایجاد خشونت، نظیرتروریسم انتحارى، نماینده شاخصتروریسم نوین در دوران معاصر به حساب مىآید. ظهور محمد بن عبدالوهاب و وهابیت و آنچه که امروز سلفیهتروریست و جهادى تلقى مىشود، در سایه پنهان و آشکار صهیونیسم و استکبار جهانى بهخصوص آمریکا شکل گرفته است. آمریکایىها بعضى سازمانها و گروهکها را تأسیس کردند و تصریح کردهاند که حمایت مىکنند. حمایتهاى همهجانبه از گروههاى وهابیت تکفیرى در عراق و سوریه و نظایر آن توسط کشورهاى آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستى کاملاً عیان و آشکار شده است.
4. این جریان منحرف، تنها در شرایط بحرانى و با حمایت سیاسى و مالى قدرتهاى خارجى قادر به ادامه حیات خونبار خود است. اکنون جریان سلفىهاى تکفیرى با اندیشههاى ارتجاعیشان عملاً در خدمت سیاستهاى آمریکا درآمدهاند. القاعده، طالبان و سایر گروههاى سلفى مشابه در کشورهاى عراق، یمن، مصر، تونس، الجزایر، پاکستان، سوریه و بسیارى دیگر از کشورهاى اسلامى به مهره بازى آمریکایىها در کشورهاى اسلامى تبدیل شدهاند. آنها با تفکرات متعصبانه خود، تصویر اسلام را در افکار عمومى جهان مخدوش مىکنند.
5. جریانهاى تکفیرى بهعنوان یکى از عوامل برهم زننده صلح و آرامش خاورمیانه در راستاى تحقق اهداف اینقدرتهاى فرامنطقهاى در خاورمیانه و حتى فراتر از آن گام برمى دارند. جریانهاى تکفیرى براى حیات خود به حمایت قدرتهاى فرامنطقهاى نیاز دارند و اینقدرتها نیز در کوتاه مدت و میان مدت براى رسیدن به اهداف گوناگون خود در منطقه، بهوجود جریانهاى تکفیرى نیازمندند. از این رو اهداف دو طرف به یکدیگر گره خورده است.
مراجع
1. قرآن کریم.
2. ابنابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1385ق.
3. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالفکر؛ دارصادر، 1414ق.
4. «استعمار و تکفیر»، مجله حوزه، شماره 16، شهریور 1365ش.
5. انجمن مهدوى ایران، نورالمهدى، 1393ش.
6. بوطى، محمد سعید رمضان، السلفیه مرحله زمینه، دمشق، دارالفکر، 1988م.
7. همو، سلفیه بدعت یا مذهب،ترجمه حسین صابر، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش.
8. پاکتچى، احمد، «اصحاب حدیث و رأى»، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج9، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1381ش.
9. جمعهاى، روحالله، طرح خاورمیانه بزرگ، ایرنا، 1388ش.
10. خدورى، مجید، گرایشهاى سیاسى در جهان عرب،ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1372ش.
11. دکمجیان، هرایر، اسلام در انقلاب: جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب (بررسى پدیده بنیادگرایى اسلامى)،ترجمه حمید احمدى، تهران، کیهان، چاپ سوم، 1377ش.
12. دهخدا، على اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
13. سید نژاد، سید باقر، موج جدید سلفیگری و تأثیر آن بر سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، پایاننامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشگاه امام حسین(ع)، 1388ش.
14. عزتى، عزتالله، «تحلیلى بر استراتژى انرژى و جایگاه عراق از دید آمریکا»، در: عبدالله خانى، على، کتاب آمریکا(2)، تهران، مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقیقات بینالمللى ابرار معاصر ایران، 1382ش.
15. علیزاده موسوى، سید مهدى، سلفیگری و وهابیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم؛ آواى منجى، چاپ اول، 1391ش.
16. علیزاده، حسن، فرهنگ خاص علوم سیاسى، تهران، روزنه، 1377ش.
17. معین، محمد، فرهنگ فارسى معین، نسخه آنلاین.
18. نصرى، قدیر، نفت و امنیت ملى جمهورى اسلامى ایران، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1380ش.
19.هاشمیان، مسعود؛ و خادم، فاضله، بینش ژئوپلتیک آمریکا به خلیج فارس و استراتژىهاى این کشور در منطقه، تهران، مؤسسه بینالمللى انرژى، 1383ش.
20. Roy, Olivier, Globalized Islam: the search for a new ummah، Newyork, Columbia University press, 2004.