فرهنگ، مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ است. نمود عینی فرهنگ، تمدن نامیده میشود و تمدن، حاصل فرهنگ جامعه است. در طول تاریخ، تمدنهای گوناگونی شکل گرفتند که یکی از این تمدنهای تأثیرگذار، تمدن اسلامی است. این تمدن بعد از عصر فتوحات و تثبیت امنیت با وامگیری از آموزههای وحی به مثابۀ روح جمعی و عاریت گرفتن از نتایج تمدنی اقوام مغلوب نظیر ایران، بیزانس، هند و ملل دیگر شکل گرفت. اوج این تمدن، در قرون چهارم و پنجم هجری بود که در این دوران، اسلام پیشتاز عرصۀ علم، هنر، سیاست و قدرت در جهان آن روز شد. این تحقیق با رویکرد توصیفی-تحلیلی و با طرح این سوالات که مدارای مذهبی حاکمان عصر اول آل بویه و دوران عضدالدوله، چه نقشی در ساخت تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری داشت؟ و مولفههای ساخت تمدن اسلامی در قرن چهارم چه بود؟ درصدد پاسخگویی به آنها می باشد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که مدارای مذهبی حاکمان آن دوره با وجود ناامنیها و ضعف اقتصادی در برخی دورهها، مولفههای ناهمسازگر را به حاشیه برد و باعث خلق تمدن اسلامی گردید. با وجود ضعف اقتصادی در دوران قبل از آل بویه و ناامنیهایی که در برخی از این دورهها گزارش شده است عقیده (مدارای مذهبی)، اقتصاد نسبتاً پویا و وحدت و انسجام اسلامی رمز موفقیت و ساخت تمدن اسلامی بود.
فواصل دوران خلافت راشدین تا امویان جدا از حوادث سیاسی، موج عظیمی از فتوحات را به دنبال داشت. شروع عصر عباسی (132 قمری)، آغاز مجددی برای احیای تاریخ و فرهنگ ایرانی بود که این تلاشها به ویژه در سال 334 قمری توسط خاندان ایرانی آل بویه محقق شد. احمد بن بویه معروف به معزالدوله در سال 334 قمری توانست بر بغداد مسلط گردد. در این دوره، از خلافت عباسی جز نامی به میان نبود و به نوعی، خلیفه بازیچۀ دست حاکمان ترک و ایرانی قرار داشت. عصر شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی دوران آل بویه یعنی عصر اول آل بویه و عصر «عضدالدوله دیلمی» است. اگر چه این دوران اوج فرهنگ و تمدن اسلامی بود، اما در همین حکومت ضعف ساختار اقتصادی و ناامنیهای ایجاد شده آرامش را از مردم سلب کرده بود. اما تنها در عصر یاد شده بود که تا حدودی تساهل و تسامح مذهبی، اقتصاد فعال و وحدت اسلامی دست به دست هم داد و باعث خلق دورهای شد که به نام «رنسانس اسلامی» معروف است.
در راستای مقاله حاضر، مقالهای تحت عنوان «زمینهها و بایستههای تحقق تمدن نوین اسلامی از منظر تمدنگرایان» به قلم زاهد غفاری و حسن ناصر خاکی در شماره 75 فصلنامه علوم سیاسی (صص123-150) به چاپ رسیده است. تمایز این مقاله با مقاله یاد شده در نوع نگاه به بایستههای تحقق تمدن نوین اسلامی است که نویسندگان مقاله پیشرو از منظری تاریخی، به دنبال عاریت گرفتن از آن برای الگو گرفتن از آن برای تأسیس تمدن نوین اسلامی است.
چیستی فرهنگ و تمدن
امروزه در اصطلاح جامعهشناسی، تعاریف گوناگونی از فرهنگ و تمدن ارائه شده است. واژۀ فرهنگ (culture) در مورد جوامع بشری نخستین بار در سال 1750م و در زبان آلمانی به معنای کشت و کار به کار رفته است. زبانهای رومیک و انگلیسی، تا مدتها واژه تمدن یا شهر آئین (Civilization) را به جای کالچر به کار میبردند که مراد آنان از این واژه پرورش، بهسازی، بهبود بخش یا پیشرفت اجتماعی بود. واژه کالچر به معنی، کشت و کار و بهسازی نخست در آلمان به کار برده شد تا آنکه تایلور (Tylor) در سال 1871م، نخستین تعریف روشن علمی از این واژه را ارائه داد (آشوری، 1381ش: 35-36؛ پهلوان، 1382ش: 3-6). آدلونگ (Adelung) و هردر (Herder) در آلمان، پیشروان کاربرد مفهوم فرهنگ به جای آداب و رسوم بودند. هردر، فرهنگ را پرورش هر چه بیشتر توانمندیهای انسانی تعریف میکند و آدلونگ آن را ادبآموزی و پیرایش میداند. از نظر نویسندگان مقاله حاضر، فرهنگ مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر است که در طول هزاران سال، سینه به سینه نقل شده و محفوظ مانده است و اکنون به صورت میراث مکتوب و شفاهی در اختیار ما میباشد.
نمود عینی و مادی فرهنگ را تمدن گویند (وثوقی، 1383ش: 122). مفهوم تایلوری فرهنگ، بسیار کند رواج یافت. با توجه به کوششهای فراوان تایلور، در جدایی دو مفهوم فرهنگ و تمدن، دانشپژوهان انگیسی زبان، این دو مفهوم را یکی میدانستند. ولی در آلمان برای جدا کردن این دو مفهوم از یکدیگر کوششهای گوناگونی شد تا جاییکه آلفرد وبر (A.Veber) تمدن را با کاردکرهای عینی، فنی، و اطلاعاتی جامعه و فرهنگ را با امور ذهنی، مانند دین، فلسفه و هنر یکی دانست. به نظر او، تمدن انباشتپذیر و بازگشتناپذیر است، حال آنکه اجزای فرهنگ، بسیار دگرگونیپذیر، یگانه و فزونیناپذیر هستند (آشوری، 1381ش: 39-41؛ پهلوان، 1382ش: 73). اصلیترین معنایی که محققان بر تمدن اتفاقنظر دارند، شهرنشینی، شهرنشین شدن و اقامت در شهر است. این واژه در لاتین «Civilis» است که برگرفته از «Civis» یا «civitais» به معنای شارمند مشتق شده است (جاناحمدی، 1393ش: 24؛ بازرگان، 1394ش: 8). این واژه در عربی، معادل «الحضاره» به معنای اقامت در شهر است و از ریشه حَضَر به معنای شهر، قریه و روستا است که در مقابل بدویت و بادیه نشینی قرار دارد (جاناحمدی، 1393ش: 24). باتومور، تمدن را اینگونه تعریف میکند که: «تمدن، مجموعه فرهنگی است که از خصایص فرهنگی عمده و مشابه چند جامعه خاص تشکیل شده باشد» (قراییمقدم، 1377ش: 15).
مدارای مذهبی و مولفههای شکلدهندۀ تمدن اسلامی
1. خوانش تسامحگرایانه از دین
دین همواره یکی از عوامل مهم و اساسی در ایجاد تمدنها بوده است. پیغمبران به مثابه بنیانگذاران ایمان و اخلاق، افکار و احکامی را ترویج میکردهاند که مردم در سایه آنها الفت و اطمینان نسبت به یکدیگر پیدا کنند و به این ترتیب، همزیستی آنها که شرط وجود و دوام تمدن است، امکانپذیر میشده است (بازرگان، 1394ش: 10). یکی از این تمدنها، تمدن اسلامی است که بر پایۀ آموزههای اسلامی شکل گرفت. اعراب شبه جزیره بعد از اتحاد در سایۀ اسلام، توانستند مناطق اطراف شبهجزیره عربستان مانند ایران، ماوراءالنهر، بینالنهرین، آسیای صغیر، شامات و شمال آفریقا را به تصرف خود درآورند. بعد از آنکه این مناطق فتح شد و اقوام و گروههای غیرمسلمان وارد حیات اجتماعی مسلمانان شدند، به تدریج دوران شکلگیری تمدن اسلامی آغاز گردید. اسلام بستر برخورد آراء و عقاید را فراهم کرد که این خود، زمینه تأسیس تمدن اسلامی گردید. عبدالحسین زرینکوب در این زمینه مینویسد: «اما آنچه مایۀ ترقیات علمی و پیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تساهل را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه میکرد، با توصیه مسلمین به «راه وسط» توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد.» (زرینکوب، 1382ش: 22)
دین، هسته مرکزی و قلب تپنده تمدن نوین اسلامی است. به نقل مالک بن نبی، این دین است که با ایفای نقش موثر خود، از عناصر خام و راکد، تمدن میسازد (بن نبی، 1368ش: 35). وی بر آن است که تمام تمدنهای معاصر، در نتیجه انسجام میان خاک، انسان و زمان، آن هم در سایۀ یک نیروی موثر دینی و آسمانی پدید آمدهاند و در جهان اسلام نیز نمیتوان تفکری نوین را بی نیاز از مبدأ دینی و شریعت محمدی نقطه شکلگیری تمدن نوین اسلامی قرار داد (علیخانی، 1384ش: 98). دین هموار کنندۀ بستر تاریخی قرون چهارم و پنجم هجری شد تا تمدن اسلامی شکل گرفت. البته باید خاطرنشان کرد دینی که در آن دوره، فراهمآورنده این شرایط بود، عاری از تعصبات و تنگ نظریهای فقها و علمای اسلامی بود. به نظر نویسندگان، تأسیس تمدن نوین اسلامی نیازمند بازنگری در آموزههای اسلامی است؛ آموزههایی که عاری از خرافات و اوهام باشد. بدون شک، مهم آن است که چه برداشتی از دین شود؛ برداشت افراطی و تنگنظرانه از دین که خروجی آن جزء گروههای تروریستی نخواهد بود یا برداشتی تسامحگرایانه و باز -البته با حفظ قواعد و اصول دین- که همزیستی مسالمتآمیز همۀ فرق اسلامی و ادیان دیگر را به ارمغان آورد.
خوانش دینی حاکمان آلبویه در قرن چهارم هجری، خوانشی تسامحگرایانه بود. از این رو، مدارای مذهبی نقش وافری در فراهم آوردن زمینههای ایجاد تمدن نوین اسلامی دارد. خداوند در سوره حجرات میفرماید: «ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را تیرهتیره و قبیلهقبیله نموده ایم تا همدیگر را بشناسید» یا در سوره ممتحنه میفرماید: «خداوند شما را باز نمیدارد از اینکه نیکی و بخشش کنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیده و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست دارد» همچنین آیاتی از قرآن، حکایت از سعۀصدر مسلمانان با غیرمسلمانان سخن به میان آورده است که جهت دوری از اطاله کلام، از ذکر آنان خودداری میشود.
سلاطین شیعی عصر ابتدای آل بویه و دوران حکومت عضدالدوله، به هیچ گونه از اعمال مذهبی اهل سنت جلوگیری نمیکردند و هیچ مزاحمتی از این حیث برای آنان فراهم نمیساختند، بلکه در پارهای موارد، در انجام آن اعمال آنها را یاری میرساندند. به عنوان نمونه، هنگامی که ابوالحسین بن بویه (معزالدوله) وارد بغداد شد، سه تن از قاریان قرآن را به نامهای ابنالرفاء، ابنالدجاجی و ابنالبهلول معین نمود تا برای عامه (اهل سنت) به نوبت نماز تراویح بخوانند (فقیهی، 1366ش: 476). به طور کلی روابط آل بویه با اهل سنت خوب بود و آنها در نزاعها و درگیریهایی که در روز عاشورا و مواقع دیگر میان عامه و خاصه (تشیع) رخ میداد، مداخلهای نمیکردند. عضدالدوله، آشکارا اهل تسامح مذهبی بود؛ او وزیری نصرانی به نام «نصر بن هارون» داشت که اجازه یافت کلیساها و دیرها را مرمت کند و صدقاتی برای نصرانیان مقرر دارد (ابن اثیر، 1386ش، ج 8: 705؛ صادق سجادی، 1367ش، ج 1: 640). در عصر بویهیان، عقاید غالیانه شیعی رشد نیافت و فقیهان و دانشمندان تشیع اهل غلو نبودند و دربارۀ اصحاب پیامبر عقاید متعادلی داشتند (تاریخ جامع ادیان، 1393ش، ج 8: 77). در دوران آلبویه، بغداد مانند شهری جهانی بود که افراد با سوابق دینی، نژادی و فرهنگی مختلف از گوشه و کنار جهان اسلام به آن رفتوآمد میکردند. مجالس دانشوران و محافل شاهانه همه سلایق انسانی را در بر میگرفت. شاعران، دانشوران و کاتبان از درباری به درباری دیگر میرفتند و وفاداری خود را به سهولت بر میداشتند و با اشتیاق به سرزمینی دیگر میشتافتند و همواره وطن داشتند (کرمر، 1357ش: 45).
ایجاد تمدن نوین اسلامی با وام گرفتن از سلوک حاکمان آل بویه بدون دور ماندن از اختلافات مذهبی و سعی در حل آن اختلافات و تقریب بین مذاهب عملی نخواهد شد. سعۀ صدر و همچنین تساهل و مدارا، از لوازم اخلاقی اجتنابناپذیر در امر تمدنسازی است. جامعۀ سالم و اخلاقمدار که تمدن اخلاقی ثمرۀ آن است، مرهون تلاش مربیان و مدیران با ضریب تحمل بالا است. «امراء» و «علماء» دو طیفی هستند که به دلیل نقش الگویی که دارند، بیش از سایرین موظف به پروراندن این صفت در خویش هستند و همواره حاصل جمع عملکرد این دو گروه، حد قابلیت جامعه را برای دستیابی به قلههای پیشرفت و تمدن نشان میدهد (فرمیهنی، 1395ش: 93).
2. انسجام اجتماعی و گسترش علم
امت اسلامی به منزلۀ مسلمانانی هستند که حول مشترکات دینی گردهم جمع شدهاند و آنچه آنان را به هم نزدیکتر میکند و باعث میشود زندگی اجتماعی خود را به پیش ببرند، احساس امنیت و انسجام اجتماعی است و یکی از نتایج مهم امنیت تولید علم و گسترش آن است. در عصر آل بویه، ایجاد امنیت یا آشوب در هر منطقه بستگی به حاکم یا وزیر آن ناحیه داشت. به عنوان نمونه، زمانی که عمیدالجیوش ابوعلی پسر استاد هرمز (م 401 ق) به وزارت بهاءالدوله رسید، وضع بغداد آشفته بود و دزدان و عیاران بیداد میکردند. اما وی با تدابیری که به کار برد، آرامش و امنیتی مثالزدنی در شهر برقرار کرد تا حدی که به یکی از غلامانش دستور داد یک سینی پر از درهم و بدون سرپوش را از اول تا آخر بغداد و در تمام محلهها و کوچهها بگرداند و هر کس متعرض او شود، پول را به وی بدهد، اما هیچکس متعرض او نشد (فقیهی، 1366ش: 599). در دوران عضدالدوله بویهای، درآمد دولت به طور بیسابقهای افزایش یافت که یکی از عوامل آن، امنیت بیسابقهای بود که باعث رونق تجارت و دادوستد شد (فدایی، 1383ش: 59)
پروفسور انباموت (Nbamuate) در مورد علم در تمدن اسلامی اینگونه مینویسد: «در نخستین وهله، بارزترین جنبه علم در تمدن اسلامی کثرت منابع آن است... طی چند سال سلطه عرب شامل مراکز علمی متنوع و بسیاری از مدارس یونانی گرفته تا سرتاسر شرق میانه و مدارس ایران گردید و دامنۀ آن تا به کرانههای علم هندیان میرسید و در عین حال که به این مدارس دیرینه مبنای تازهای میداد آنها را زنده نگه میداشت. بدینترتیب ارتباطات نزدیکتری میان مناطقی که در اثر قدمت و کهنگی فقط بر حسب اتفاق تماسهای علمی داشتند برقرار شد. از آن پس، علم به طور قاطع صورت یک کوشش بینالمللی گرفت و به همان صورت نیز به غرب مسیحی منتقل گردید.» (بازرگان، 1394ش: 25) در این دوره، پستترین طبقات مردم، تشنه خواندن کتاب بودند؛ کارگران به غذای کم و جامه ژنده قناعت میکردند، برای آنکه بتوانند تا آخرین شاهی خود را کتاب خریداری نمایند (قربانی، 1354ش: 66).
عصر حاضر که به دوران رنسانس اسلامی مشهور است، عصر ترجمه آثار یونانی به زبان عربی است (کرمر، 1357ش: 31). یکی از علومی که در این دوره از مسیر ترجمه منابع یونانی وارد جهان اسلام گردید، علم فلسفه بود. مسلمانان نه تنها منابع فلسفی را ترجمه کردند، بلکه موادی بر آن افزودند و حتی نقدهایی بر نوشتههای افلاطون و ارسوط نیز وارد کردند. آنچه حائز اهمیت است، آن است که هیچ یک از متفکران این عصر، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، فلسفه را از فعالیتهای علمی مجزا نمیدانند. همین فعالیت علمی بود که باعث شد به عصر عباسی عنوان معروف «عصر رنسانس اسلامی» دهند(آدامتز، 1388ش: 90). مفهوم علم در این زمان، با تحقیق به معنای تجریدی آن، با کاربرد علمی با تعمیق دانش و انتقال آن به اشکال تعلیمی و بالاخره با احترام به میراث خارجی و حتی با پیام این علم که به هنگام ضرورت نتیجهگیریهای پیران و طریقت مورد سوال قرار میدهد همراه است (آندره میکل، 1381ش، ج 1: 240). در این دوران، حجم بالایی از کتب افلاطون و ارسطویی به عربی ترجمه شد و از شخصیتهای مشهور این دوره میتوان به فارابی (م 337 ق) و ابن سینا (م 428 ق) اشاره کرد.
در شهرهای بزرگ اسلامی، مناظرات و مباحثات علمی در میان علما رواج داشت؛ به طوری که حتی اگر علمای یک شهر، شهرت علمی یکی از علمای شهر دیگری را میشنیدند، چند تن از میان خود انتخاب میکردند تا به آن شهر روند و با عالم مورد نظر مباحثه و مناظره کنند. یکی از موارد آن دوره، داستان علمای شیراز و ابوسهل صعلوکی نیشابوری (م 369) است که چون شهرت صعلوکی در فقه، کلام، ادب، تفسیر و... بالا گرفت و به شیراز رسید، علمای شیراز چند نفر را برگزیدند و برای مناظره با صعلوکی به نیشابور فرستادند (فقیهی، 1366ش: 517). دانشگاههای جهان اسلام به مدرنترین وسایل تحقیق و آزمایش آن روز مجهز بودند و در آنجا، همه نوع علوم و دانش تدریس میشد و همهگونه وسایل تحصیل برای دانشجویان رایگان بود (قربانی، 1354: 68). مسلمانان در قرون چهارم و پنجم هجری، مصرفکنندۀ صرف علوم بیگانه نبودند و با وجود اینکه مبانی و مبادی بسیاری از علوم را به عاریت گرفتند، اما به تدریج آن را بسط داده تا حدی که در اواخر قرون وسطی در اروپا، آنان بودند که مصرف کنندۀ علوم مسلمانان بودند.
فرق مسیحی، نسطوریان و یعقوبیها در شرایط مساعدی در زمان آل بویه قرار گرفتند و آنها توانستند آزادانهتر به رشد و گسترش بپردازند؛ آن هم در جایی که فرق اسلامی به نبردهای فرقهای میپرداختند. این مسأله از امتیازات مسلمانان بود که حتی در قرن چهارم از طریق ارتباطات مسیحی خود از دانش یونانی بهره میگرفتند و از به کارگیری عیسویان به عنوان معلمان خود ابا نمیکردند. یهودیان نیز در این زمان به نقطه رفیعی از فرهنگ و اقتصاد رسیده بودند (تاریخ اسلام کمبریج، 1387ش، ج1: 202-203). در کتاب تجارب الامم آمده است که فقها، مفسرین، متکلمین و در کل اهل علم و دانش در مجلس عضدالدوله دیلمی دور هم جمع میشدند و به تبادل نظر و آراء میپرداختند و همچنین اموال بسیاری از بیتالمال صرف امور علمی و تشویق علماء میگردید (ابن مسکویه رازی، 1421ق، ج6: 457-458). بنابراین ملاحظه می شود در کنار علمآموزی طبقه دانشوران، آنچه باعث رونق علم و دانش در این دوره گردید، حمایت طبقه حاکم از عالمان بود.
در پایان این قسمت، ذکر این نکته حائز اهمیت است که انسانگرایی که در عصر رنسانس اسلامی شکوفا شد، نتیجه آرمانی انسانگرایانه بود که در دوره یونانیمآبی و یونانی-رومی جوانه زده بود و ویژگیهای اولیه آن عبارت بودند از الف) قبول آثار فلسفی ممتاز باستان به منزله سرمشقی آموزشی و فرهنگی در تقوم تفکر و شخصیت ب) تصور خویشاوندی مشترک و وحدت نوع بشر و ج) انسانیت یا انساندوستی. یحیی بن عدی، انسانها را همچون افراد یک قبیله یاد میکند که به واسطه انسانیت با هم خویشاوند شدهاند (کرمر، 1357ش: 40).
3. اقتصاد
اقتصاد پویا و شکوفا، مقدمه تأسیس یک تمدن فعال و پویا میباشد. متون جغرافیایی و تاریخی از رونق و شکوفایی اقتصادی و وجود راههای تجاری طولانی در عصر اول آل بویه حکایت دارند. حیات اقتصادی و مایۀ ثروت و مکنت این دوران، به طور عمده بر پایۀ تجارت قرار داشت و شکوفایی کشاورزی، صنعت و معدن نیز در گرو بازرگانی بود. دولت از تجارت حمایت میکرد و شرایط و زمینههای مساعد را فراهم میساخت و مردم و حتی کسانی از میان علما به کار تجارت اشتغال داشتند. تأمین راهها، نرخ پائین عوارض گمرکی و عدم اجرای مقررات خاص مرزی یا محدودیت سیاسی به پیشرفت و توسعه بازرگانی خارجی کمک میکرد و در عین حال رونق کارگاه های تولیدی را موجب میشد (ناجی، 1386ش: 312). در قرن چهارم هجری، تاجر توانگر را میتوان مظهر تمدن اسلامی دانست و در واقع، نیازهای فراوان جامعه از لحاظ مادی باعث تفوق تجار گردید (آدامتز، 1388ش: 507).
بازرگانان ممالک اسلامی در قرن چهارم، ملکۀ تجارت دنیا محسوب میشدند و در جهان مقام نخست را داشتند. کشتیها و کاروانهای مسلمین، همۀ دریاها و صحراها را درمینوردید و اسکندریه و بغداد دو مرکز تعیین نرخ، دستکم در مورد کالاهای تجملی بود (همان، 508). ایجاد راههای بازرگانی با شرق و غرب جهان آن روز، رمز موفقیت تجارت پویا بود. علاوه بر موارد ذکر شده در رونق بازرگانی میتوان مسافرت بی دغدغه و سکونت تاجرانی از شرق جهان اسلام در غرب جهان اسلام را مشاهده کرد. به عنوان مثال، تجار ایرانی از دیرباز ساکن جده که بندر مکه است بودند. در شهر سجلماسه (جنوب مراکش) عراقیان از جمله تاجران بصری، کوفی و بغدادی زیاد بودند، در بنادر پر رفت و آمد تجاری شام، طرابلس، صیدا و بیروت، عدهای ایرانی میزیستند که پدران اینان را معاویه بدانجا منتقل کرده بودند. (همان، 514)
در روزگار فرمانروایی طبقه اول آل بویه، قلمرو آنان و به خصوص عراق از شکوفایی نسبی اقتصادی برخوردار شد، اما در طبقه دوم، به استثنای ایام عضدالدوله به سبب ضعف قدرت سیاسی و نظامی دولت، جنگ های داخلی شاهزادگان آل بویه، نزاعهای گسترده مذهبی که موجب ناامنی راهها و کسادی بازار میشد، تسلط فرماندهان نظامی، فروش منصبها، شیوع رشوهگیری و فساد مالیاتی و دولتی آن شکوفایی اولیه را به ضعف و سقوط تبدیل کرد (تاریخ جامع ادیان، 1393ش، ج 8: 51). بی نظمی و ناتوانی حکومت در برابر قدرتمندان در تحصیل حقوق مادی دولت، باعث شد تا پس از مدتی به خصوص به روزگار امیرالامرایان و اواخر بویهیان گردآوری مالیاتها به اجاره و مقاطعه نظامیان داده شود (همان، 53). این کار باعث استقلال مالی نظامیان و در نهایت چیرگی آنان بر دولت منجر شد.
کرمر مینویسد: «حکومت آل بویه با ناکامی غریبی میکوشید از جریان شدید زوال شهرنشینی جلوگیری کند. پیش از روی کارآمدن آل بویه، منازعات امیرالامراها، به سبب خرابی نهرهای آبیاری و لطمه زدن به ثبات اقتصادی شده بود. معزالدوله برخی از شهرها را در بادوریا مرمت کرد و کوشید که شرایط را بهبود بخشد.» (کرمر، 1357ش: 89) معزالدوله هنگام ورود به بغداد، به سدبندی و ترمیم سدهای شکسته پرداخت. در این دوره، اجناس خوراکی را ارزان شد، نان پاکیزه مرغوب هر بیست رطل به یک درهم فروخته میشد و بدینسبب مردم در دوران فرمانروایی معزالدوله، او را دوست میداشتند (فقیهی، 1366ش: 422). عضدالدوله بیش از سایر حاکمان بویهی دست به مجموعهای از اصلاحات اقتصادی برای ترقی رونق اقتصادی زد. او سعی در افزایش درآمد دولت داشت و از خراجهای غیرلازم امساک میکرد (فدایی عراقی، 1383ش: 59). تحرک طبیعی بازرگانان و دانشوران با تحرک اجتماعی متناسب شد و افراد مصمم ساختارهای سنتی قشربندی را که بر اساس اصل و نسب بود، در هم شکستند و دانش و هوشمندی و استعداد از عوامل تعیینکنندۀ طبقه و مقام شد (کرمر، 1357ش: 34).
نتیجهگیری
1. مدارای مذهبی حاکمان عصر اول بویهی و دوران عضدالدوله به منزلۀ خمیرمایه و انسجامدهندۀ ناسازگاریهای قبل و دوران خود بودند. وحدت و همبستگی اسلامی، راز موفقیت و تأسیس تمدن اسلامی بود و جامعه اسلامی با دوری از تفرقه و نزاعهای قومی و قبیلگی توانست عصر رنسانس اسلامی را رقم بزند.
2. مولفههای سهگانۀ ساخت تمدن اسلامی عبارت از عقیده، غنیمت و قبیله بود. عقیده در قالب دین اسلام و تحمل و مدارای مذهبی تجلی کرد. غنیمت به صورت اقتصاد شکوفا و پویا و اعطای پاداشها و هدایای درباری به اهل فن و علم و قبیله در قالب امت اسلامی با حفظ انسجام و برقراری امنیت نسبی به ظهور رسید.
3. در جهان امروز، رسیدن به قلههای پیشرفت و ترقی و تأسیس تمدن نوین اسلامی جز از راه وحدت و همبستگی اسلامی و دیگران را صاحب حق دانستن و خود را طالب حقیقت شمردن میسر نمیباشد.
مراجع
1. ابن اثیر، عزالدین بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386ق.
rn
2. ابن مسکویه، تجارب الامم، طهران، دارسروش، 1421ق.
rn
3. آدام، متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو،تهران، امیرکبیر، 1388ش.
rn
4. آشوری، داریوش، تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران، آگاه، 1381ش.
rn
5. بازرگان، مهدی، دین و تمدن، تهران، بعثت، 1394ش.
rn
6. بن نبی، مالک، قرآن پدیدهای شگفتآور، ترجمه نسرین حکمی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368ش
rn
7. پهلوان، چنگیز، فرهنگشناسی. تهران، قطره، 1382ش
rn
8. جان احمدی، فاطمه، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی. قم، معارف، 1393ش.
rn
9. جمعی از نویسندگان، تاریخ جامع ادیان، تهران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1393ش.